خلاصه رفتم دسشویی...زنانه هیچ کس نبود
حس کردم کسی دنبالمه اما برنگشتم اصلا..ترسیدم
خلاصه چند دقیقه بعد از دسشویی اومدم
یه پسره جلومو گرفت...
وای
خیلی ترسیدم
پشتمو نگاه کردم گفتم نکنه ۲ نفر باشن خفتم کنن..اخه کسی نبود...
اما خودش بود فقط..نمیتونستم پامو یه قدم جلو تر بزارم
چون اون سمت تر ممکن بود شوهرم ببینه...
گفت ازتون خیلی خوشم اومدع..بچه اینجایین؟گفتم نه
گفت تروخدا شمارمو بنویس...
شمارشو گفت..
گفتم خجالت بکشین من شوهر دارم و اومدم..
اون همچنان دنبالم داشت میومد و هی شماره رو تکرار میکرد
از شانس همون لحضه که شوهرم داشت ماشینمونو میشست
رفت سمت جایی که انداخته بودیم برا نشستن...
پسره دید دارم میرم اون سمت..دیگه نیومد جلو..
چند دقیقه بعد به شوهرم گفتم جمع کن بریم
رنگم پریده بود..
شوهرم داشت وسایلو میبرد..پسره اومد سمتمون