یه رمان بود ،مربوط به اوایل جنگ ،...دختره همراه برادر و مادرش زندگی میکنه ،مادرش ارایشگره...دختره با پسره از محلشون ازدواج میکنه ،بعد از مدتی به خاطر اعتیادش طلاق میگیره...بعد با یه آقا پولدار با طرز تفکر اروپایی ازدواج میکنه ،اون آقا میمیره و کلی ثروت از شوهرش بهش ارث میرسه...یه روز همراه دوستش از ایست بازرسی رد میشن یه آقایی که مومن بوده ،که بهش سید میگفتن بهش گیر میده ،اخرش با همین سیده ازدواج میکنه ،بعد شوهرش میره جنگ ،اسیر میشه وقتی برمیگرده میبینه که دختره بچه به دنیا اورده؟..........کسی اسم رمان و میدونه
گریستن خوب نیست مگر بشود جوری گریست که چشم ها نفهمند