تهدمت و الله ارکان الهدی 🍃
این همه صبر دگر کار علی نیست که نیست
دهر ای دار عجب درد علی دلتنگیست
شب فقط دید علی تا به سحر بیدار است
خاطراتش همه تصویر در و دیوار است
استخوان گیره گلو بوده وُ چشمش در خار
نیست بر زخم علی مرهم دردی انگار
حال و احوال دل غم زده اش بارانیست
آن که در غربت او سنگ صبورش شده نیست
جسم مولا به روی خاک دلش افلاک است
روح بی تاب علی چون شب ما ادراک است
جنس دنیا چه بد و نیک علی بیزار است
روزگاریست فقط، عابر این بازار است
پینه بر پینه کفشش زده شاهنشه دهر
درهمی از ید مظلوم نبرده است به قهر
او بساط خوشی اش را مگر افراشته است؟
سفره پر رنگ تر از نان و نمک داشته است؟
او همان است همان تک یل جنگاور بدر
قدر او را نشناسند چو قدر شب قدر
بی وفایی شده آئین همه مردم شهر
قلب او خون شده چون ماهی یِ در سینه بحر
یک نفس مانده علی پر بکشد تا به سما
یک اذان مانده ملاقات کند فاطمه را
در و دیوار چه بیهوده تمنا دارد
دیگر او میل رهیدن ز زمین را دارد
تا اذان گفت موذن ، دلش آرام گرفت
عمر پر درد علی نیز سرانجام گرفت
شوق این وصل به صد تیغ عدو می ارزد
می رود، خاک زمین پشت سرش می لرزد
چشم محراب به دیدار علی روشن شد
در و دیوار حرم ذکر لبش جوشن شد
منبر از بهت به دیوار حرم سر بنهاد
تا علی پای به سجاده ی مضطر بنهاد
وقت قد قامت مولا ست جهانی نگران
لرزه بر ثانیه افتاده و لکنت به زمان
نفس حادثه در سینه ی سردش مانده
ذات ابلیس بر او ورد شقاوت خوانده
ابن ملجم به صف معرکه بالا امد
تیغ مسحور پلیدی به بلندا آمد
بر سر عشق فرود آمد و ان را بگسست
ماه مسجود سماوات ز این تیغ شکست
بغض ديرنه ز عمق دل او گشت رها
سر بر آورد به سمت ملکوت اعلا
زیر لب خواند علی فزت و رب الکعبه
به خدا مرهم آلام علیست این ضربه
روی سجاده ز خون سر او گلگون شد
چشم جبرییل امین از غم او پر خون شد
پس ندا داد که نابود شد ارکان هدی
وَ کسست است دگر وصله ی این ارض و سما
امشب از محنت این دهر علی گشت جدا
و خدا نعمت خود را بستاند از دنیا
چهار ده قرن علی در دل دنیا جاریست
همچنان غربت و مظلومی یِ نامش باقیست
محمد دستان