سخت واسه یه دقیقه اش بود
وقتی شنبه همه رفتن سر خونه زندگیشون من خاکبرسر شدیدا تنگی نفس گرفتم و گلوم میخارید طوریکه چنگ میزدم به گلوم و ته بینی و حلقم میسوخت
با خودم گفتم کرونا گرفتم بدبخت شدم
رفتم بیمارستان
فک کن منی که شوهرم از پله افتاد پیشانیش شکست از ترس نبردمش بیمارستان ، کارم کشید به بیمارستان
خداروشکر کرونا نداشتم انرژی فصلی باعث شده بود ایم گرفتم
کلی اسپری داد با یه عالمه دارو هرجا گل و گیاه باشه و پرنده نباید برم و تمام مواد شوینده رو ممنوع کرد
بخدا گرخیده بودم