وقتی مامانم تازه کاشتش ودادبهم سرحال بود،بعدچندروزدیدم داره خراب میشه داره ازحال میره،مامانم گفت این گل سخت خودشوباشرایط وفق میده،باخودم گفتم تاوقتی ک کامل خراب نشده نگهش میدارم،حتی براش بایه چوب تکیه گاه هم درس کردم ومثل بقیه گلام بهش رسیدم بااینکه بازمیدیدم برگاش داره زردمیشه،الان چندماهه ک دارمش ودیگه برام عادی شده بودوفراموش کرده بودم همه چی رو،امروزیهواین صحنه رودیدم باکمال تعجب گل داده بودوخیلی هم سرحال شده،واقعاقدرت خدارونمیشه توصیف کرد،یچیزایی کوچکی مثل این منووادار میکنه ک به زندگی به آینده به روزای پیش روامیدوارم باشم،این امیدروبهم میده ک بعدروزای سخت روزای خوبم هست اگه خدابخواد...شمارو چی به زندگی امیدوار میکنه؟؟؟!
دلخوش نبودم به کسی چون ک پشت من جزسایه سیاه خودم هیچ کس نبود
اقا با من دعوا نکنین روحیم حساسه میزنم دهن مهنتونو آسفالت میکنم…گفت:بمــان•گفتم:برای ماندنم دلیلی بیاور،،،،،،،،گفت:برنج خیسوندم یه نگاه به خودت یه نگاه ب طرز فکرت بنداز.. این دلیل اینجا وایستادنت❗️❗️❗️
بعد از ۴ سال باردار شدم😍 هر دکتری میرفتم میگفت سالمی از خدا بخواه خداهم بعد ۴ سال دعاهامو مستجاب کرد شکرت🤲اون صبحی که دیدم بی بی چکم مثبت شد کل سختی ها و گریه ها و انتظارهای اون ۴ سال رو فراموش کردم 😍❤ان شالله خدا قسمت همه اقدامی ها بکنه ❤