امروز مثلا خواستم خودمو لوس کنم به شوهرم میگم تو میری سرکار حوصلم سر میره
میگه برو خونه مادرم دیگه مگه مریضی
منم گفتم خب من هفته ای یکی دوبار میرم دیگه بیشتر از خونه مامان خودم اونجا میرم
میگه تو خودتو قاطی جمع نمیکنی
منم گفتم انقد نمک نشناس نباش خودت بهتر میدونی که واس مادرت مثل دختراشم زنگ میزنم حالشو میپرسم ، کیک و ژله درست میکنم میبرم با اون یکی عروسا کلی فرق دارم اون یکی عروسا میان میشینن میخورن غیبت میکنن میرن تازه اونم ماهی یبار میان
بعد به شوهرم گفتم اونروزمامانت با خواهرات دورهمی جمع شدن آش پختن چی میشد به منم میگفتن بیا منم خب تنهام بعدم بهم میگی خودتو قاطی جمع نمیکنی خب زنگ نزدن من به زور کجا پاشم برم
میگه خودت برو میگم اخه من از کجا بدونم اونا اونجا چیکارمیکنن
دوستان بخدا احترام میزارم ، زود زود میرم بخدا بیشتر از خونه مامانم میرم خونه اونا تو اکثر مناسبتا میرم خونه مادرشوهرم ولی شوهر نمک نشناسم میگه تو کی میری خونه مادرم تو خودتو قاطی جمع نمیکنی
خیلی نمک نشناسه ، من ۱۰روز ۲۰روز یبار میرم خونه مادرم اونو منت میزنه سرمن با این که تو یه شهریم بازم زود زود نمیرم هروقت میخام بگم میرم خونه مامانم میگه نه نرو ولی اگه ساعت ۱۰شب بگم تنهایی میرم خونه مادر شوهرم نیشش باز میشه میگه برو
بقران خواهر خودش شب و روز خونه مادرشه .اصلا خونه مادرش نمیره ، بعد من کافیه دهنمو باز کنم بگم حوصلم سررفته میگه تو زن زندگی نیستی
بخدا تو فامیلشون همه تعریف میکنن از سرشونم زیادم ولی شوهرم کوره نمی بینه
کیا مثل من بد بختن؟