2777
2789
عنوان

دیشب اولین اقدام را داشتم بعدش کلی گریه کردم

| مشاهده متن کامل بحث + 75444 بازدید | 235 پست

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

سلام مریم جون بارداریت مبارک باشه عزیزم مریم من رفته بودم تو 20 سال که ازذواج کردم شاید خنده دار باشه ولی یکی از دلایلم که زود ازدواج کردم مامان شدن بود بااینکه دانشجو بودم و قرار بود تا بعد از درسم برا بچه اقدام کنیم ولی دلم طاقت نیاورد وهمزمان با درسم باردار شدم اتفاقا بارداری خیلی راحتی هم نداشتم ولی تحمل کردم و هیچوقت لب به گله و شکایت باز نکردم و گفتم خدایا شکرت وقتی تکوناشو حس میکردم بند بند وجودم لذت میبرد ببین مریم جون یه وقتایی پیش میاد که اینقدر عاشق همسرتی و باهاش تفاهم داری که واقعا دوست داری یه نقطه مشترکی داشته باشین که همون بچه است
همزمان با درسم فوق دیپلمم تموم شد بعدش چند ماه تو خونه بودم تا فکر کنم پسرم دو سال و چند ماهش بود که رفتم سرکار و پسرمو گذاشتم مهد اخرای یکسال کارم بود که دانشگاه برا لیسانس قبول شدم خلاصه الان 4 روز در هفته شهر دیگه ای هستم و پسرم پیش مامانمه و دو روز هم سرکارم ولی خودم و پسرم عاشق همیم و همیشه بهم میگه شیشه ی عمرمی با تمام سختی ها بچه مانع پیشرفت من نشد چون خودم نخواستم فقط مامان باشم میخواستم هم مامان خوبی باشم هم یک زن تحصیلکرده اجتماعی باشم هم یه همسر خوب برا شوهرم اگه بگم صددرصدی به همه چیز رسیدم دروغه ولی راضیم از همه چیز من الان 25 سالمه یه پسر5 ساله دارم و میخوام برا دومی اقدام کنم میخوام اون رو هم تا یه حدی از اب و گل دربیارم بعد برا ارشد اقدام کنم
مریم نمیدونی بچه عالیه منم به شوخیبعضی وقتها میگم کاش یکی یه بچه بزرگ تحویلم میداد ولی باورت نمیشه تمام خاطرات لحظه به لحظه ی بزرگ شدنش میشه همدم لحظاتت وو قتی بهش فکر می کنی غرق لذتی مریم من مطمئنم تو مامان خوبی میشی همسر خوبی و مریم خوبی می مونی کسی که لیاقت مادر شدن رو داشته باشه پس قطعا تو گزینه های دیگه همخوبمی مونه مریم ببین خدا تو تو چی دیده که این لطف بزرگ رو در حقت کرده اگه جنسیت بچه ات مشخص شده اسمش رو انتخاب کن باهاش حرف بزن بهش بگو دوستش داری بگو عاشقشی بزار بدونه از همین الان باور کن تربیت بچه از همین الان شروع شده نمیگم اسونه ولی اونقدری هم که فکرمی کنی سخت نیست
سلام مریم جان. فکر کنم نی نی ات که هنوز تکون نمی خوره قطعا . اگرم بخوره محسوس نیست یعنی اونجوری نیست که حس کنی یه نی نی واقعیه. وقتی تکوناشو شیطونیهاشو احساس کنی بهش حس پیدا می کنی. سعی کن زیاد خودتو حساس نکنی. بیشتر به این فکر کن که تو این دورن چکار بکنی که فرزند خوبی تربیت کنی انقدر کارها هست که باید یاد بگیری خودتو با این چیزا مشغول کن. حتی اگر اون علاقه ای که دنبالشی و اون عشق مادری تو بارداری به سراغت نیاد به اون شکلی که فکر می کنی بعد از به دنیا اومدنش حتما به وجود میاد. شاید تو جزو انایی باشی که حتی چند روز اول هم گیج باشن که باید با نی نی چکار کنن و چه حسی دارن ولی بعد از یکی دوهفته یقین داشته باش که حس و عشق مادری تو وجودت جریان پیدا می کنه و عشق واقعی به یه موجود رو می فهمی. اصلا یه عشق دیگه ایه که تا حس نکنی نمی فهمی. بهترین توصیفی که شنیدم اینه که انگار یه تکه از قلبت و وجود خودت بیرون از بدنت داره واسه خودش زندگی می کنه. وانقدر بچه شیرینه انقدر شیرینه که هیچ وقت نمی تونی تصورش رو بکنی. پس الان هم سعی نکن تصورش کنی چون نمی تونی.
برای سلامتی و ظهور امام زمان (عج)...و شفای هرچه زودتر همه بیماران دعا کنید، به خصوص بیمارای کوچولو
ما ادمها نمی تونیم آینده رو پیش بینی کنیم این یه واقعیته .و تو هر کاری کنی نمی تونی حسی که قراره بعدا پیدا کنی رو الان تجربه کنی. انقدر دنبال چیزایی که از توانایی بشر خارج هست نباش. توی امروز زندگی کن. تو داری خودتو بی خودی حساس می کنی، زیادی بهش فکر نکن.اینا وسواس فکریه به نظرم بهش توجه نکن.تا یه حدی فکر کردن طبیعیه ولی بیش از حد فکر کردن عادی نیست و تنها راهشم منحرف کردن فکر از اون موضوعه. من قبلا خیلی بچه دوست داشتم. البته وقتی ازدواج کردم اصلا دلم نمی خواست زود بچه دار بشم هر چقدر می گذشت فکر می کردم هنوز آماده نیستم هنوز زوده و اون فکرای شما رو داشتم. حتی فکر می کردم مثل قبلنا بچه دوست ندارم . و دلم نمی خواست خودم بچه داشته باشم. البته به اون زودی .منم نزدیک سه سال بود که عروسی کرده بودم و همسرم خیلی بچه دلش می خواست. خلاصه خودمو دست سرنوشت سپردم و تصمیم گرفتم باردار بشم وبه لطف خدا همون ماه اول باردار شدم. حتی اوایل که بچه اومده بود برام سخت بود تغییراتی که ایجاد شده تو زندیگم رو بپذیرم ولی بعد از چند وقت زندگی جدید رو یاد گرفتم و حتی وقتی پسرم 4 ماهه بود رفتیم شمال اونم تو آخرای مهر که هوا هم خنک بود. تازه اونم سه تایی چیزی که قبلش فکر می کردم غیر ممکنه و از پسش بر نمیام. ولی واقعا زیباترین سفر زندگیمون بود خیلی خیلی خوش گذشت با اینکه دو سه روز هم بیشتر نبود. حالا گاهی وقتا فکر می کنم قبلنا اوقاتم رو چطور می گذروندم چطور بهم خوش می گذشت.
برای سلامتی و ظهور امام زمان (عج)...و شفای هرچه زودتر همه بیماران دعا کنید، به خصوص بیمارای کوچولو
اینو یادت باشه تو امروزت باش وگرنه بعدا حسرت این روزهاتو م خوری و دلت می سوزه که چرا نهایت استفاده رو از این روزهات نبردی و با فکرای بی خود لذت کافی رو نبردی. بارداری یه دوران لذت بخش تو زندگی هر زنیه اینو باور کن. حتی اگر الان اینو نفهمی بعد که این دوران رو سپری کردی یادت می افته و اون وقت قدرش رومی دونی که دیگه گذشته. نمی گم سختی نداره ولی لذت هم داره. دلیل نمیشه وقتی سختی باشه لذت نباشه چون سختیش با همه سختیهای دنیا فرق داره
برای سلامتی و ظهور امام زمان (عج)...و شفای هرچه زودتر همه بیماران دعا کنید، به خصوص بیمارای کوچولو
باور کن من حسایی که داری قشنگ می فهمم چون خودمم تا حد زیادی داشتم ولی بهش پروبال ندادم و خودمو به خدا سپردم به خصوص تو بارداری.و واقعا بارداری لذت بخشی داشتم. الانم خیلی وقتا خسته میشم و چون کارمندم برام سخته ولی به هیچ وجه حاضر نیستم امروزم رو با روزهای قبل از تولد پسرم عوض کنم به هیچ قیمتی
برای سلامتی و ظهور امام زمان (عج)...و شفای هرچه زودتر همه بیماران دعا کنید، به خصوص بیمارای کوچولو
یادت باشه تو این دوران خیلی کارها رو بهعنوان مادر باید انجام بدی. مطالعه کن و مشغول اونا باش . راستی در مورد رابطه با همسرم هم. اوایل تولد پسرم چون خیلی گیج شده بودم و به نظرم کلا به خاطر هورمونها بود تا یکی دو ماه نسبت به همسرم سردتر از قبل شده بودم ، چون مامانم اینا شهرستان بودن و من کسی رو کمک نداشتم و پسرمم خیلی دل درد داشت و شبا اذیت می کرد به خاطر پسرم تا 40 روز خونه مادرم بودم این دوری خیلی تاثیر داشت تو حسم نسبت به همسرم .ولی بعد از چند وقت به خودم اومدم و الان خیلی خیلی از قبل گرمتریم واحساس خوشبختی خیلی بیشتر و کاملتری می کنم
برای سلامتی و ظهور امام زمان (عج)...و شفای هرچه زودتر همه بیماران دعا کنید، به خصوص بیمارای کوچولو
حس و حالی که آدم نسبت به بچه خودش داره به هیچ بچه دیگه ای نداره و اینو تا خودت حس نکنی درک نخواهی کرد
برای سلامتی و ظهور امام زمان (عج)...و شفای هرچه زودتر همه بیماران دعا کنید، به خصوص بیمارای کوچولو
مطمئنم تو بهترین مادر برای فرزندت و بهترین همسر خواهی بود . رزوای زیبا و شیرینی رو برات آرزو می کنم. ان شاالله که فرزند سالمو صالحی به دنیا بیاری. راستی اینم یادت نره که خدا بزرگترین هدیه زندگی رو بهت داده که حتی مردها هم مثل زنها نمی تونن اونو داشته باشن
برای سلامتی و ظهور امام زمان (عج)...و شفای هرچه زودتر همه بیماران دعا کنید، به خصوص بیمارای کوچولو
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته