قبل از عید بود ک شوک بهم وارد شد من تهرانم خانوادم ی شهر دیگ ی روز نحس ک از خواب بیدار شدم و از همه جا بیخبر زنگ زدن بهم ک شوهر خالم سکته کرده فوت شده
وقتی اینو شنیدم دیگ هیچی متوجه نشدم فقط گریه میکردمو داد میزدم..
شوهرخالم از عمو بهم بیشتر محبت کرده بود خیلی مرد باشعوری بود در ضمن ما باخالم ایناهم خیلی رفتو امد داشتیم ی جورایی با بچه هاش باهم بزرگ شدیم و این داغشو سنگین تر میکرد..تقریبا ۵۹ و اینا بود سنش..
الان حدود ۴۴ روزه ک از فوتش میگذره شبای اول از فرت خستگی و گریه خوابم میبرد خوب ولی الان تا ۴و پنج صبح همش فکرو خیال میاد سراغم در حدی ک روانیم میکنه همه روشی رو هم امتحان کردم فایده نداشته نماز صبحو که میخونم میگم الان دیگ میخوابم ولی تا ۸ صبح من هنوز بیدارم بعد ک خوابم میبره ساعت ۱۲ بیدار میشم و دوباره همین تکرار میشه..
خیلی دارم اذیت میشم چکار کنم برم دکتر خواب و مغزو واعصابم ک همشون میخوان ارامبخش بدن..
انگار هنوز باور نکردم ک شوهد خالم فوت شده 😔😔😔
وقتی میرم سرخاکش میگم خدایا تا چندوقت پیش بینمون بود میگفت میخندید یعنی عموم اینجا خاک شده..من واسه مراسم خاکسپاریش نرسیدم و ندیدم فقط شبش خودمو رسوندم خونه خالم پیش بچه هاش باشم