خونه مادرشوهرم رفتیم بعد کلی وقت گفتن دلمون تنگه برا نوه مون تنگ شده یه ساعت رفتیم همو ببینیم.(نریزید سرم خودم خیلی حساسم چاره ای نداشتم)
شوهرم کیف کارتهاشون با کلید خونه و سوئیچ ماشین گذاشته بود رو اپن آشپزخونه.
خب
خوب
موقع رفتن شاید ۵ مترم از خونه دور نشده بودیم متوجه شد کیف کارتهاش نیس
خوب
خوب
کجاش عجیبه متوجه نشدم
خببب
میشه ی قطره دیگ بگی؟
میگما من ۱۵شارز زدم میخوام بسته۱۳۹۰۰بگیرم میگه اعتبار کافی نیست چرا😕
همونجا پیاده شد جیبهاشو گشت برگشتیم خونه را زیر و رو کردیم ماشینو کامل ریخت بیرون گشت از در خونه تا ماشینما تو کوچه رو گشت نبود که نبود
چقد خب خب میکنید میگه دیگه الان اه اسی شمام همه رو یجا بنویس دیگه زیر لفظی میخوای خواهر
ناموسا یکجا بگو دیگه نصف شبی🤨🤨هی بروزرسانی کنم ببینم چی برا منم اتفاق افتاده یا ن
چون خودت تند تند بگو ساعت3 نصف شبه بچه کوچیک دارم الان میخوام بلند شم شیر بدم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
