2733
2734
عنوان

تاپیک ترسناک👻 بیایید خاطره هاتون رو بگید💥🍭👻

| مشاهده متن کامل بحث + 5034 بازدید | 115 پست
تااینکه سراین موضوع که دوماه گذشته بود باهمسرم دعواکردم ویه پتو بهش دادم گفتم نمیخوام تواتاق بخوابی ...


گفت همینکه خوابیدم یه زن با موهای سفیدخیلی بلند.وقدبلند چشمای ترسناک داشت نگام میکرد وداشتم خفه میشدم هرچی داد زدم محل نزاشتی گفت یکساعت داد زدم. ولی فهمید راست میگم من

منو توی تاپیک های باحال تگ کنید           اگر به من توهین کنید جمله کاربری شما تعلیق شده است، در صورت داشتن سوال از طریق صفحه تماس با ما اقدام نمائید را مشاهده خواهید کرد😎تاپیک خنده دار ❤  تاپیک ترسناک  
گفت همینکه خوابیدم یه زن با موهای سفیدخیلی بلند.وقدبلند چشمای ترسناک داشت نگام میکرد وداشتم خفه میشد ...


تااینکه چندماه پیش توحیاط خونم منتظرشوهرم بودم تقریبا ساعت 11شب بود،دیوار خونم کوتاهه یکمتربیشتر نیست حیاط،یه زمین خالی هم جفت خونمه که یه اتاقک فقط داخلشه.(مااقوام همسرم همه همسایه ایم وخیلی زودمیخوابن مثلا ساعت نه یاده،قبلا عروس عموی شوهرم گفتن که با جنها بود چندروزهم نبودش تااینکه چندتا دعانویس جنهارو ازش دور کردن. عروس عموش خیلی خوشکل بود عکساش دیدم ولی الان نه،تازه زنه یه جوریه خیلی بدنگاه میکنه من ازش میترسم)وایسادم سردیوار. پسرمم داخل خونه بود. یه دفعه چشمم خوردبه اتاقک،بخداقسم عروس عموی شوهرم داخل تاریکی نشسته بود دم دراتاقک و موهاشم بلندبلند داشت بازشون میکردو پریشون. بخدا من لرزیدم. که دیدم بدون اینکه سرشوبالا بیاره ببینه صدام کرد شهره ونگاه بالا کرد،عقب کشیدم وجواب ندادم ،پشت سرهم صدامیکرد شهره شهره(خونمون دوطبقس) رفتم داخل زنگ زدم شوهرم وگریه میکردم. تنهاچیزیکه شوهرم گفت اینه خوب جوابشو ندادی. شب فرداشب همون ساعت توحیاط بودم برقها قطع شد منطقه امون. که چشم به یه چیز بلند مثل مارافتاد زنگ زدم شوهرم که باپسرم سرخیابون بود اون دید برق شده داشت میومد خونه. که من گریه کردم گفتم مار. چون داخل تاریکی نمیدیدم. وقتی اومد صدام کرد نورگوشی زد برقها اومدن که یه موی بلند بخدا نیم متربود وچندتا تار که تقزیبا دوسانت بودن.دیدم شوهرم رنگش پرید.فرداش عروس عموی شوهرم گفت شهره تو دیشب بالا بودی هرچی صدات کردم جواب ندادی گفتم نه من نبود،خیلی بدنگام کرد وگفت هیچی برو. وشب دیگه نرفت سرکار.شب بعد همون ساعت شوهرم خودش بالا موند ودید که من راست میگم. رفت با پسرعموش صحبت کرد. ودیگه ندیدم. منم هرشب کلی ذکرمیگم. هنوزم بدنگام میکنه. 

منو توی تاپیک های باحال تگ کنید           اگر به من توهین کنید جمله کاربری شما تعلیق شده است، در صورت داشتن سوال از طریق صفحه تماس با ما اقدام نمائید را مشاهده خواهید کرد😎تاپیک خنده دار ❤  تاپیک ترسناک  

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

این خاطره مال مادربزرگمه.

یه بار تعریف میکرد وقتی دختر خونه بوده (سه تا خواهرن).میگه از بیرون اومدم دیدم هما(خواهر بزرگش)فانوس به دست داره میره طبقه بالا.اینم گفته صبر کن منم بیام باهات.میگفت هرچی حرف میزدم جواب نمیداد.اینم گفته ااااااااااااااه اصلا من برمیگردم.میگه همین که رسیدم پایین پله ها دیدم خواهرم رو متکا نشسته.😱 واون بالایی .........😨😢

منو توی تاپیک های باحال تگ کنید           اگر به من توهین کنید جمله کاربری شما تعلیق شده است، در صورت داشتن سوال از طریق صفحه تماس با ما اقدام نمائید را مشاهده خواهید کرد😎تاپیک خنده دار ❤  تاپیک ترسناک  

خدا کنه بزودی زود برن شما هم راحت شید،،چه وحشتناک 

منم یبار یه سایه سیاه تو اتاقم دیدم مابقیشو حوصلم نمیشه بگم خیلی اتفاقی یک دو ماه پیش خواهرم تعریف کرد چند سال پیش یه سایه سیاه تو اتاق بالاسرش بوده و نمیرفته، به جون مامانم دو تامون هنگ کردیم و از ترس سکوت کردیم حتی اینجا هم تعریف کردم

منو توی تاپیک های باحال تگ کنید           اگر به من توهین کنید جمله کاربری شما تعلیق شده است، در صورت داشتن سوال از طریق صفحه تماس با ما اقدام نمائید را مشاهده خواهید کرد😎تاپیک خنده دار ❤  تاپیک ترسناک  
2728

ما هم بچگیهام یه خونه بودیم کنارش ی بیابون بزرگ بود.شیر اب حمام خودبخود باز میشد یا تی وی خودبخود روشن میشد.یادمه خانوادم یه هفته خاستن برن سفر.بخاطر امتحاناتم نرفتم ک بخونم تنهای تنها..الان یادش می افتم میگم چقدر شجاع بودم چرا الان اونتوری نیستم؟

منو توی تاپیک های باحال تگ کنید           اگر به من توهین کنید جمله کاربری شما تعلیق شده است، در صورت داشتن سوال از طریق صفحه تماس با ما اقدام نمائید را مشاهده خواهید کرد😎تاپیک خنده دار ❤  تاپیک ترسناک  

وای منم یک خاطره دارم 


خونه ی عمم خیلی بزرگه خیلیییییییی و چون تنهاست ما مجبوریم بریم پیشش بخوابیم 

من از بچگی از اونجا میتریدم یعنی وحشت داشتم مخصوصا وقتی عمم راجب جن های خونش حرف میزد قشنگ یادمه میگفت اذیتش میکنن چراغ خاموش میکنن موهاشو میکشن میان از فاصله کم براش دست میزنن و ... من که با توجه به حرفای مادرم باور نمیکردم 

اما پارسال که رفتیم خونشون بخوابیم عمم گفت امشب ذکر بگو و بخواب گفتم چرا گفت امشب جن ها میخوان اذیت کنن باورم نشد و همینطور خوابیدم 

نیمه شب بلند شدم که برم اب بخورم 

رفتم تو اشپزخونه داشتم اب میریختم که یک دفعه یک صدای دست زدن از بغلم اومد از ترس درحال موت بودم میخواستم بمیرم اما به خودم دلداری دادم ابممو به هزار بدبختی خوردم و تو راه اتاق بودم که دیدم روی شومینه یک دختر با موهای نارنجی و بلند و یک دامن مشکی و تاپ قرمز نشسته 

چشمتون روز بد نبینه چنان جیغی زدم که حنجرم درحال پاره شدن بود 

همه ترسیده بودن جز عمم 

بعد حالا تو اون وضع عمم گفت من که گفتم ذکر بگو دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و زدم زیر گریه عمم گفت اروم باش چون اونا بیشتر اذیت میکنن همینجور داشت حرف ممیزد که برقا قطع شد خالا دوباره جیغ جیغ مامانم بدبخت از من بیشتر وحشت کرده بود 

اما عمم بازم خیلی ریلکس گفت چیزی نیست و مارا با بدبختی برد تو اتاق من که قشنگ رفتم بغل عمم عمم بدبخت با این که داشت له میشد هیچی نمیگفت بعدم به زور خوابیدم و دیگه هم پامو اونجا نزاشتم 

با اینکه میدونم عمم ناراحته ولی دیگه جرات نمیکنم   

منو توی تاپیک های باحال تگ کنید           اگر به من توهین کنید جمله کاربری شما تعلیق شده است، در صورت داشتن سوال از طریق صفحه تماس با ما اقدام نمائید را مشاهده خواهید کرد😎تاپیک خنده دار ❤  تاپیک ترسناک  

باشه میگم 

فقط هرکی نمیترسه بخونه 

داییم داشت برام یک خاطره از دوستش میگفت 

میگفت زنش خیلی مذهبی به طوری که بعضی وقتا تسخیر میشه میگفت خیلی کار ها کردن دعانویس ذکر قران نماز ولی فایده نداره اینا خانوادگی خیلی شجاعن و با خدا از همون ادمایی که امادن برای مدافع حرم شدن داییم میگفت دوستش گفته من خودم حاضرم همه کاری بکنم حاضرم هزارتا داعشی بکشم ولی وقتی زنم تسخیر میشه جرعت ورود به اتاق را ندارم میگفت زنم وقتی تسخیر میشه در اتاقش خود به خود بسته میشه و زنش همش صداهای عجیب غریب درمیاره و خیلی بده خلاصه 

دوست داییم گفت تنها راه حلش اینه که بابام با قران میره تو اتاق و میره میشینه وسط اتاق میگفت جن میگفته برو بیرون وگرنه میکشمت و عذابت میدم اما انگار باباهه میگفته هیچ غلطی نمیتونی بکنی میشینه به قران خوندن میگفت زنه وقتی میخوان از بدنش برن بیرون زجر میکشه میگفت میره کلشو میزنه تو شیشه خودشو سیلی میزنه اصلا یک وضعی میگفت تازه زنه تا یک روز بعدشم با چشمای با زل میزنه به یک نقطه و بعد خوب میشه 

یعنی وقتی شنیدم مو به تنم سیخ شد

منو توی تاپیک های باحال تگ کنید           اگر به من توهین کنید جمله کاربری شما تعلیق شده است، در صورت داشتن سوال از طریق صفحه تماس با ما اقدام نمائید را مشاهده خواهید کرد😎تاپیک خنده دار ❤  تاپیک ترسناک  

مابختیاری هستیم وقبلا ها دخترارو خیلی زود شوهرمیدادن،عروس عموی شوهرم نه سالش بود که شوهرش دادن.،پسره هم بچه بود،البته پسرخاله دخترخاله بودن. گفتن ببرین دخترو تابزرگ بشه همونجا،دختره که خیلی قشنگ بود واقعا خودمم عکساشو دیدم به زیباییش نبود. اون موقع عموی شوهرم گله داشت واین عروس زود میرفت میبردشون کوه،کم کم میگفتن دختره داشت تغییرمیکرد باکسی حرف نمیزد وهمش پیش گله بود هرچی هم بهش میگفتن جواب نمیداد فقط نگاه میکرد،تااینکه یکروز گله رو میبره ودیگه نمیاد. البته هنوز باشوهرش نمیخوابید چون بچه بودن. شب شد همه جمع شدن رفتن دنبالش گشتن،گلهپیداشد ولی زنه پیداش ننبود. دوروز کامل دنبالش بودن که زنه خودش میاد خونه نصف شب وفقط میخندید هرکاری میکردن زور زنه زیادبود بااینکه بچه بود. دیگه پدر زنه وچندتای دیگه بستنش که نره. رفتن پیش دعانویس وسرکتاب برداشتن گفتن چهارتا جن هستن جن کافرن ولش نمیکنن. دعانویس که بهش ملا میگفتن بایک ملادیگه اومد ن پیشش وبهش گفتن باهم بریم وزنه میگفت نه ومیخندید. شوهرم میگفت همه چراغهاروخاموش کردن کسی هم صدانداد وچندتا ورد خوندن وآتیش وچندتا چیزدیگه گفت زنه شروع کرد حرف زدن که نکششون میخوام برم پیششون میگفت سه تا ازجنها رفتن اینو نکش ومیگفت سه روز ملاها باهاش ورد خوندن تا جن آخر رفت ولی زنه میخندید که نتونستی بکشیش. ملامیگفت این جن اصلا ولش نمیکنه نزارین جایی بره تا دست ازسرش ببرداره. بعد کم کم زنه بهتر شد پیش شوهرش خوابید وبچه دارشد. ولی هنوزم بهش شک دارن. چون وقتی غیبش میزنه یه جای پرته که میاد،مثلا همیشه داخل اتاقک داخل زمین خالی هست. حتی جاییکه پیش جنهابود ونشون داد که گفتن اصلا کسی اونجانمیره

منو توی تاپیک های باحال تگ کنید           اگر به من توهین کنید جمله کاربری شما تعلیق شده است، در صورت داشتن سوال از طریق صفحه تماس با ما اقدام نمائید را مشاهده خواهید کرد😎تاپیک خنده دار ❤  تاپیک ترسناک  
2738

شوهرخواهرم سید هست وخیلی اهل نماز و.... هست. یه روز بابرادرش میشینن خونه واحضارروح میکنن بقول خودشون ازغذا یه جن ظاهر میشه واینا متوجه نشدن فکرکردن اشتباه کردن وروح احضارنشد. خواهرم گفت ،البته بارداره،نشسته بودم ظرفها نشسته بود گفت ،داشتم میگفتم خدایا کی حال داره ظرف بشوره ونیم ساعت بعد بلندشدم دیدم ظرفها شسته بدون یه لکه.  گفت فکرکردم شوهرم شسته.،چون داخل آشپزخونه بود. گفت اذان که میشد تلویزیون روشن میشد واذان زیادبود فکرکردم دخترم اینکارومیکنه. گفت تااینکه یه مدت گذشت همینکه چیزی میگفتم اون کار انجام میشد خیلی هم تمییز. گفت یه روز برا ذان صبح بیدارشدم دیدم صدای کسی میاد نمازمیخونه،شوهرم توحیاط داشت وضو میگرفت گفت شوهرموصداکردم یواش صدای یه مردکه خیلی قشنگ نمازمیخوند ببود. گفت ترسیدم. رفتن یکی ازاون سیدهارو آوردن گفتن جن ظاهرشد خونتون که مسلمونه وخوبه. ولی ناپدیدش کرد. خواهرم میگفت داشتم دیوونه میشدم تواون مدت همه کارها که نمیتونستم امجام میشد ومن فکرکردم شوهرم انجام میده. بعدشوهرش گفت من اصلا تاحالا کاریازخونه انجام ندادم

منو توی تاپیک های باحال تگ کنید           اگر به من توهین کنید جمله کاربری شما تعلیق شده است، در صورت داشتن سوال از طریق صفحه تماس با ما اقدام نمائید را مشاهده خواهید کرد😎تاپیک خنده دار ❤  تاپیک ترسناک  

پسرخالم کوچیک بوده داشته توخونشون که توروستاست تنهابوده بازی میکرده ازیه سوراخ توخونشون صدامیادکه میگفته برو بیرووون میگفت یه دودم میومد اینم دوتاپاداشته دوتاهم قرض میگیره میدویه بیرون الان پسرخالم۲۵ سالشه هنوزم که هنوزه تنهایی هیچوقت تو خونشون نمونده

منو توی تاپیک های باحال تگ کنید           اگر به من توهین کنید جمله کاربری شما تعلیق شده است، در صورت داشتن سوال از طریق صفحه تماس با ما اقدام نمائید را مشاهده خواهید کرد😎تاپیک خنده دار ❤  تاپیک ترسناک  

سلام. ۴ سال پیش من توو اتاقم بودم خونه پدری. پایین خونمون دوتا مغازست. شب بود من با موبایلم بازی میکردم. یهو در مغازه که شیشه سکوریت بود باز شد صدای کشیده شدن در اومد من گفتم حتما پدرم در رو قفل کرده. شاید دزد اومده. همزمان خواهرم که توو یه اتاق دیگه بود پرید توو اتاقم گفت یعنی کی درو باز کرده  پدرمو بیدار کردیم  رفتیم از یه در دیگه توو مغاره در قفل بود از داخل. پدرم گفت خیالاتی شدین. برگشتیم بیایم بالا هر سه تاییمون شنیدیم که یه ادم منو سه بار صدا میکنه ما جواب دادیم هیچی نشده. فک کردم همسایمونه. فردا ازش پرسیدیم دیشب منو صدا کردی گفت نهههه. 

منو توی تاپیک های باحال تگ کنید           اگر به من توهین کنید جمله کاربری شما تعلیق شده است، در صورت داشتن سوال از طریق صفحه تماس با ما اقدام نمائید را مشاهده خواهید کرد😎تاپیک خنده دار ❤  تاپیک ترسناک  

یبار موثع نامزدی ماه محرم بودش من با شوهرم دوتایی رفتیم جایی مراسم بودش،اونجا شوهرم با یا آ قایی سلام علیک کرد قیافش خیلی عجیب و غریب بود.شبیه میمون بودش.جوری که به شوهرم گفتم این دیگه چجور آ دمیه کیه، قیافش خیلی داغونه خندیدم ناخودآگاه.شوهرم بدجور قاطی کرد و عصبانی شد که اگه میدید و میفهمید به اون میخندی  فلان میشد و ......

منو توی تاپیک های باحال تگ کنید           اگر به من توهین کنید جمله کاربری شما تعلیق شده است، در صورت داشتن سوال از طریق صفحه تماس با ما اقدام نمائید را مشاهده خواهید کرد😎تاپیک خنده دار ❤  تاپیک ترسناک  
یبار موثع نامزدی ماه محرم بودش من با شوهرم دوتایی رفتیم جایی مراسم بودش،اونجا شوهرم با یا آ قایی سلا ...


بعد منو برد خونمون .شب بهش پیام دادم که نمیفهمم خب خندیدم که خندیدم این دعوا داشت؟؟؟؟؟؟

نمیفهمم چرا اونکارو کردی.میخواستی بگم خیلی خوشگله؟؟؟؟بفهمه هم دروغ نمیگم که؟؟؟؟خب عجیبه قیافش برام مخصوصا گوشاش.

منو توی تاپیک های باحال تگ کنید           اگر به من توهین کنید جمله کاربری شما تعلیق شده است، در صورت داشتن سوال از طریق صفحه تماس با ما اقدام نمائید را مشاهده خواهید کرد😎تاپیک خنده دار ❤  تاپیک ترسناک  

بعد ساعت دو شب اومد دنبالم گفتبیا بریم بیرون کارت دارم.رفتیم تو یه پارکی نشستیم بهم گفتاین مردو از یه جایی میشناسه.بدجور عرق کرده بود.میگفت یبار این مرده عاشق به زن سده بود زنه هم شوهر داشت و اصلا بهش پا نمیداد بدتر فحش میداد بهش که دست از سرم بردار.

منو توی تاپیک های باحال تگ کنید           اگر به من توهین کنید جمله کاربری شما تعلیق شده است، در صورت داشتن سوال از طریق صفحه تماس با ما اقدام نمائید را مشاهده خواهید کرد😎تاپیک خنده دار ❤  تاپیک ترسناک  
بعد ساعت دو شب اومد دنبالم گفتبیا بریم بیرون کارت دارم.رفتیم تو یه پارکی نشستیم بهم گفتاین مردو از ی ...



این داستان به علت نقض کردن قوانین نی نی سایت لغو شد و امکان ادامه این داستان ممکن نیست

منو توی تاپیک های باحال تگ کنید           اگر به من توهین کنید جمله کاربری شما تعلیق شده است، در صورت داشتن سوال از طریق صفحه تماس با ما اقدام نمائید را مشاهده خواهید کرد😎تاپیک خنده دار ❤  تاپیک ترسناک  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687