سلام دوستای گلم من این ٢٠ روزه مریضم و خونه پدرم هستم شوهرم هم پیشمه بعد خوانواده شوهرم فقط همون اوایل زنگ میزدن حالم پرسیدن بعد دیگه زنگ نزدن بعضی اوقات خواهر شوهرم پیام میده بعد برادر شوهرم اصلا بهم زنگ نزده که حالم بپرسه فقط اونم اوایل دوسه بار پیام داد همین بعد امروز یه چیز گذاشتم وضعیت اینو نوشتم ... تا که بودیم نبودیم کسی . کشت مارا غم بی هم نفسی تا که رفتیم همه یار شدند خفته بودند و بیدار شدند قدر اینه بدانیم تا که هست نه در ان لحظه که افتاد و شکست ... بعد برادر شوهرم نوشت برام شاعر شدی نمیدونستیم بعد من براش نوشتم بعضی چیز هارو دیدیم شاعرمون کرد خوب براش نوشتم