2777
2789
عنوان

داستان واقعی جای من کجاست🌹

| مشاهده متن کامل بحث + 70124 بازدید | 508 پست

به نام آنکه با هر نفس صدایش می زنم


داستان # جای_من_کجاست؟ 🌿

#قسمت_اول- بخش اول






شاید ده بار از  اون راهروی دادگستری بالا و پایین رفته بودم تا تونستم دادخواستم رو آماده کنم برای تمبر زدن ...

مدتی توی صف ایستادم تا نوبتم بشه و اونو تحویل بدم ..

مردی که اونجا نشسته بود..اونقدر بوی عرق می داد که نمیشد بهش نزدیک بشی انگار یکماه بود حموم نرفته بود و مدام از داد خواست ایراد می گرفت و منو می فرستاد برای اصلاح ...

تازه وقتی نوبتم رسید کلی طول کشید تا از دستم  گرفت و نگاه کرد درست مثل این بود که می خواست هسته اتم بشکافه ..

گفتم به خدا اگر دیگه اشکال  بگیری نمی تونم برم درست کنم دارم از حال میرم ...

همینو قبول کن .. طوری که انگار  حرف خوشایندی بهش زده بودم نیشش تا بنا گوش باز شد و به من نگاه کرد و  گفت : نه ؛ فکر کنم دیگه درست شده؛؛ بعد خنده ی چندش آوری کرد و دندون های زرد رنگشو نشون داد و گفت : خواهر  دست من که نیست؛؛ اگر اشکال داشته باشه  میره بالا و  ایراد می گیرن بر می گرده ..

قبول کنم کار خودت عقب میفته  ...

از صبح تا حالا این بیست و پنجمین تقاضای طلاقه ..

همه اشکال داره اما نه مثل  تو؛؛  خودت دقت نمی کنی ..تقصیر من ننداز ...

و در خواست منو کرد زیر کاغذ هایی که توی یک فایل فلزی بود و گفت : برو بشین صدات می کنم ....

به ساعتم نگاه کردم ..وای خدای من نزدیک ظهر بود باید قبل از بهروز می رسیدم  خونه و چمدونم رو بر داشتم ؛؛ نمی خواستم دیگه باهاش در گیر بشم ..









#ناهید_گلکار

@nahid_golkar

من جاذب پول و ثروت الهی هستم؛مبالغ زیادی پول دائما به حسابم واریز میشود؛خداوندا سپاسگزارم😍😍😍

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

داستان # جای_من_کجاست؟ 🌿

#قسمت_اول- بخش دوم







اصلا دلم نمی خواست چشمم به قیافه اش بیفته ...

روی یکی از صندلی ها نشستم که کارم با نوبت انجام بشه ....

شلوغ بود خیلی زیاد وبه قول مامانم  سگ صاحبشو نمیشناخت ..

تمام طبقات پر بود از شاکی و متهم؛ و پشت در اتاق هر قاضی سی ؛چهل نفر منتظر بودن ..

گاهی از یک گوشه ی سالن صدای دعوا و یا فریاد های یک زن که به داد خواهی اومده بود ..و یا کتک کاری یک عده بر سر پول ..

و یا ارث که به جون هم افتاده بودن توجه بقیه رو جلب می کرد و دورشون جمع می شدن ..

آدم های مختلفی از هر طبقه اونجا بودن  ..

این همه آدم گرفتار و عصبی و  این دادگستری شلوغ  نشون می داد که مردم  چقدر بد بختی دارن  ..و من یکی از اونا بودم ...

خیلی دیر نوبتم شد و فورا امضاء کردم و  با سرعت از پله های دادگستری رفتم پایین ..و خودمو با تاکسی رسوندم خونه ..

ماشین بهروز جلوی در بود دست گذاشتم روی کاپوت هنوز داغ بود معلوم میشد تازه رسیده ...

مردد شدم ..فکر کردم فعلا از خیر وسایلم بگذرم و برم خونه ی مامان ولی زود منصرف شدم و با خودم گفتم :اون که الان چمدون رو می ببینه و می فهمه ؛؛ بزار کارو تموم کنم ..

اصلا  غلط کرده  که من از اون سوسک بترسم ؛ حرف بزنه می زنم توی دهنش ....









#ناهید_گلکار

@nahid_golkar

من جاذب پول و ثروت الهی هستم؛مبالغ زیادی پول دائما به حسابم واریز میشود؛خداوندا سپاسگزارم😍😍😍
این باد کنک یعنی چی؟ 

بادکنک دوست😐🙄🎈

خانوم بادکنکی‌ام🎈«اگر طرفدار این‌شرایط‌فعلی‌مملکتی‌تو‌تاپیکای‌سیاسی رو من ‌ریپ نزن حوصلت‌ندارم‌کاربریمم ‌دوست دارم»

داستان # جای_من_کجاست؟ 🌿

#قسمت_اول- بخش سوم








در پایین رو باز کردم و رفتم بالا ..در حالیکه می دونستم بهروز الان چه حالی داره و با دیدن چمدون  حتما بی تفاوت نمی مونه ...

کلید انداختم در  رو باز کردم و وارد شدم ..با شنید صدای باز شدن در؛ اون  از اتاق خواب اومد  بیرون ...

عصبانی بود انگشتشو گرفت طرف اتاق و با خشم گفت : اون چیه ...

بهت میگم اون چیه تو داری چیکار می کنی ؟ برای چی چمدون بستی ؟

در حالیکه سعی می کردم جلوش کم نیارم  داد زدم  : های چته ؟ چرا داد می زنی ؟صدای من از تو بلندتر ..خودتم می دونی ..؛  بستم که بستم ؛؛ بهت گفته بودم میرم ...

حالام وقتش شده ،، فکر کردی شوخی می کنم ..

مشتشو گره کرد و گفت : چرا ؟ چرا پونه ؟مگه من چیکار کردم ؟ما که با هم حرف زده بودیم ,قرامون این نبود .....  

در حالیکه میرفتم طرف اتاق خواب گفتم : تو رو خدا بهروز دوباره شروع نکن اصلا حوصله ندارم ..

اومد دنبالم و گفت :  پونه این کارو نکن پشیمون میشی خواهش می کنم ..یکبار دیگه فکر کن ..

ببین من می دونم اگر از من جدا بشی چه بلا ها  سرت میارن؛؛ بشین زندگی تو بکن ...




داستان # جای_من_کجاست؟ 🌿
#قسمت_اول- بخش چهارم







در حالیکه پامو به حرص به زمین می کوبیدم  گفتم : آخ ؛؛ آخ تو رو خدا دست از سرم بر دار ؛؛ آخه تو چی می خوای از جون من ؟..
من دوستت ندارم ..ندارم ..می فهمی دست خودم که نیست ..
بهروز چرا نمیفهمی وقتی بهم نزدیک میشی چندشم میشه ..
حالم از تو و اون مادر و خواهرت بهم می خوره ..
گفت : نمی فهمم برای چی آخه تو بگو چه بدی در حق تو کردیم غیر از اینه که تو رو از اون......
با شنیدن این حرف ؛ حسابی کفرم در اومد و جیغ کشیدم بسه دیگه تمومش کن ..
بازم بزن تو سر من ....بازم بزن ..
دارم خفه میشم از دست این حرفای تو ..من بهت گفتم بیا منو بگیر ؟ تو که بدبخت ؛؛ به قول خودت از شانزده سالگی عاشق من بودی برای چی سرم منت می زاری ....
داد زد صداتو بیار پایین همسایه ها میشنون .. هر چند تو که آبرو سرت نمیشه ...حیا نداری ..





داستان # جای_من_کجاست؟ 🌿
#قسمت_اول- بخش پنجم







به خدا می زنم شل و پلت می کنم که دیگه نتونی از در این خونه پاتو بزاری بیرون ...
بشین سر جات ..
فریاد زدم  : تو نامردی ...خیلی نامردی ..سه ساله داری با من موش و گربه بازی می کنی..مگه از  همون شب اول بهت نگفتم تو رو دوست ندارم ؟
گفتی عشق بعدا بوجود میاد اونقدر بهت محبت می کنم که عاشقم بشی ..
توی این سه سال جز سر کوفت تو و مادر و خواهرت برام چیکار کردی ؟  ...
گفت : من که هر کاری از دستم بر میومد برات کردم تو سر حرفت وایسادی و همش لجبازی کردی نمی خواستی با من زندگی کنی ....
به خدا من قدمی جز به دلخواه تو بر نداشتم ... اینو بفهم ؛؛
گفتم :تو بفهم که من مثل بقیه ی زن ها نیستم ... لزومی نمی ببینم بسوزم و بسازم ... اصلا می دونی چیه,  تا حالا بهت نگفتم .. راستش من دیگه  ازت منتفرم شدم نمی تونم زیر یک سقف با تو بمونم ...
دارم خفه میشم ,, نمی تونم  نفس بکشم ..ای خدا مگه من حق زندگی ندارم ؟..
دارم توی خونه ی تو پیر میشم ...نمی خوامت؛؛؛  اینو بفهم ...
برو به اون مادرتم بگو که این آش رو برای ما پخت ... دیگه فایده نداره بهروز من رفتم و دادخواست طلاق دادم ...
به زودی به دستت میرسه ..یک بار مردونگی کن و سنگ ننداز ...




#ناهید_گلکار

@nahid_golkar

من جاذب پول و ثروت الهی هستم؛مبالغ زیادی پول دائما به حسابم واریز میشود؛خداوندا سپاسگزارم😍😍😍

داستان # جای_من_کجاست؟ 🌿

#قسمت_اول- بخش ششم








رنگ از صورتش پرید ..و نگاهی به من کرد که نفهمیدم از روی خشم بود یا عجز ..

رفت خودشو انداخت روی مبل و گفت :پس که اینطور ؟ خیلی خوب  ؛ به درک ؛ راه باز و جاده دراز ..

برو ببینم اون خوشبختی که ازش دم می زنی بدست میاری یا نه ؟...

ولی یادت باشه خودت خواستی ..چون منم دیگه تو رو نمی خوام ....

پاتو از این خونه گذاشتی بیرون دیگه حق نداری برگردی مهرتم می بخشی تا طلاقت بدم وگرنه همینطور بمون تا موهات رنگ دندونت بشه ....

اما اگر  دوباره سر از هزار جا در نیاوردی من اسمم رو عوض می کنم ....

گفتم : ببین باز شروع کردی ...

بله دیگه یک عمر برای گناهی ناکرده همه منو مجازات کردن ..

دیگه نمی خوام منت کسی بالای سرم باشه ؛؛ خسته شدم از بس از خودم دفاع کردم ....

و باحرص  چمدونم رو بر داشتم و گفتم : پس بقیه ی وسایلم رو بعد از طلاق میام می برم ...

گفت : نمیای ؛؛ این آخرین باره  اینجا پیدات میشه ..دیگه نمی خوام ببینمت ..

من خودم جمع می کنم برات می فرستم حالا زودتر از جلوی چشمم گمشو برو ..ولی اینو بدون این ره که تو میری به ترکستان است ....









#ناهید_گلکار

@nahid_golkar

من جاذب پول و ثروت الهی هستم؛مبالغ زیادی پول دائما به حسابم واریز میشود؛خداوندا سپاسگزارم😍😍😍

داستانش تا اینجا خوب بود تند تند بزار فقط🎈😎

خانوم بادکنکی‌ام🎈«اگر طرفدار این‌شرایط‌فعلی‌مملکتی‌تو‌تاپیکای‌سیاسی رو من ‌ریپ نزن حوصلت‌ندارم‌کاربریمم ‌دوست دارم»

داستان # جای_من_کجاست؟ 🌿

#قسمت_اول- بخش هفتم









و به محض اینکه پامو از در  بیرون گذاشتم چنان محکم بهم زد  که ساختمون تکون خورد ....

اصلا فکرشم نمی کردم همچین بر خوردی با من بکنه ..ازبهروز  بعید بود ..

در حالیکه فکر می کردم کلی باید باهاش دعوا کنم و سر و کله بزنم تازه نزارم از خونه بیرون برم ؛؛  بیرونم کرد ...

یکم بور شدم ..ولی ته دلم راضی بودم و از اینکه از دستش خلاص شدم خوشحال  ...

با اینکه اینو می دونستم به جایی که میرم هم  فرش زرین برام پهن نکردن ؛؛  اما فکرایی توی سرم برای آینده داشتم که دلمو به اون خوش کرده بودم   ...

زنگ در خونه ی مامان رو زدم ..خودش آیفون رو بر داشت گفتم مامان منم ..

گفت : پونه جان تویی مادر ..بیا بیا پروانه هم اینجاست خوش اومدی داشتم ناهار می کشیدم سر موقع اومدی بیا تو ...

و در باز شد ..همینطور که چمدون رو دنبال خودم  می کشیدم وارد حیاط شدم ؛؛  ..





داستان # جای_من_کجاست؟ 🌿
#قسمت_اول- بخش هشتم






پروانه اومد به استقبالم و خوشحال درو باز کرد ..و منو با چمدون دید ..
با صدای بلند گفت : خدا مرگم بده بالاخره کار خودت رو کردی ؟ ازش جدا شدی ؟
مامان هراسون از توی آشپزخونه اومد بیرون و نگاهی به من کرد و در حالیکه داشت ضغف می کرد گفت : ..خدا ازت نگذره بالاخره کار خودت رو کردی؟  ..
من نمی زارم ؛؛ به قرآنی که  به سینه ی محمده من نمی زارم تو سر خود هر کاری دلت می خواد بکنی ..
مگر از روی جنازه ی من رد بشی بهروز رو ول کنی ..
طلاق بی طلاق ؛؛ اگر داداشت بفهمه این بار تو رو می کشه و منم دیگه نمی تونم جلوشو بگیرم ...
آخه دختر تو چه مرگته ؟ چرا آروم نمیشینی ؟ و طوری تلو خورد که انگار می خواست بخوره زمین  ...
پروانه مامان رو گرفته بود ..
سرم داد زد ..چرا با این چمدون راه افتاد ی  توی دل این زن رو خالی می کنی؟ می خوای بکشیش ؟
بهش بگو بر می گردی ؟بگو که فقط قهر کردی ...



ادامه دارد
داستان ؛جای من کجاست؟ واقعی بوده و حوادثی که اتفاق افتاده خیالی نیست




#ناهید_گلکار

@nahid_golkar

من جاذب پول و ثروت الهی هستم؛مبالغ زیادی پول دائما به حسابم واریز میشود؛خداوندا سپاسگزارم😍😍😍

داستان # جای_من_کجاست؟ 🌿

#قسمت_دوم- بخش اول







در حالیکه نشون می دادم به حرف پروانه اهمیتی نمیدم چمدون رو گذاشتم گوشه حال ..

مامان با صدای بلند و حالتی التماس آمیز گفت : پونه ..پونه با توام دوباره می خوای چه بلایی سر ما بیاری ؟ هان مادر؟ به قران قسمت میدم نکن ,  ..

بگو که بر می گردی؛؛ اومدنت  جدی نیست ..

گفتم : مامان جون خواهش می کنم بسه دیگه یکم ؛ فقط یکم دلت برام بسوزه ..من نمی خوام با بهروز زندگی کنم چرا نمی فهمی ؟

گفت : آخه بگو چیکار کرده چرا باز دعوا کردین ؟

گفتم : ای بابا مسئله دعوا کردن نیست؛  شما هم اینو می دونی من از اولم بهروز رو نمی خواستم ..منو دادی بهش که آبروتون رو جمع کنین خوب حالا دیگه نمی خوام ..

پروانه پسر یکساله ی خودشو که از سر و صدای ما به گریه افتاده بود و با صدای بلند و گوش خراش فریاد می زد ؛ بغل کرد  و همینطور که تکونش می داد گفت : حالا مثلا اومدی آبرو جمع کنی ؟

اون عمه دو ساعت دیگه حیثیت برامون نمی زاره ..ببینم نکنه باز زیر سرت بلند شده و فیلت یاد هندوستون کرده ؟

مامان گفت : وای خاک عالم این حرفا رو نزن ...پونه,,  راست میگه پروانه ؟ اگر؛؛  اگر کاری کردی بیا به خودم بگو  ...


داستان # جای_من_کجاست؟ 🌿
#قسمت_دوم- بخش دوم





پروانه با لحن تمسخر آمیزی  گفت : اگر کسی رو زیر سر نذاشته باشه که شوهر دسته ی گلشو ول نمی کنه و بیوه بشه ....
حتما دوباره داره یک غلطی می کنه که می خواد طلاق بگیره و همه ی ما رو خجالت زده کنه ...
گفتم : باز تو زر مفت زدی ؟برو زندگی خودتو جمع کن اینقدر به کار من کار نداشته باشه ... فکر می کنی نمی دونم همیشه کی ذهن مامان رو نسبت به من خراب می کرد ..
نمی دونم کی شاهین رو بر علیه من تحریک می کرد ؟ اصلا نمی فهمم پروانه تو مشکلت با من چیه؟  از خراب کردن من چی بهت میرسه ؟
گفت : خجالت بکش من خواهرتم ..هر چی گفتم و هر کاری کردم به خاطر خودت بوده ...
گفتم : تو خواهری ؟ پس چرا از دشمن بدتری ؟ نباشه الهی همچین خواهری مثل تو ....
مامان داد زد حالا با هم دعوا نکنین پونه جواب منو بده می خوای چه خاکی تو سر من بریزی ؟ به خدا یکبار دیگه انگشت نمای خاص و عام میشیم ..من چطوری دهنو فک و فامیل و دوست و آشنا رو ببندم ؟ تو رو جون هر کس دوست داری بیا برگرد خونه ات ..
من الان زنگ می زنم بهروز بیاد بشینیم قشنگ با هم حرف بزنیم ...


داستان # جای_من_کجاست؟ 🌿
#قسمت_دوم- بخش سوم





از لجم دهنمو کج کردم و گفتم : قشنگ ؛؛ آخه حرف زدن با بهروز چه قشنگی داره ؟
مامان ؟ تو رو خدا یکم اجازه بده اینجا بمونم خودم یک کاری برای خودم می کنم ..قراره  وام بگیرم ..یک جا رو رهن می کنم و میرم ..
گفت : وای یا پیغمبر آخر زمون به دادم برس ...تو بری برای خودت خونه بگیری ؟ من جواب مردم رو چی بدم؟ ..
نکنه پروانه راست میگه و تو زیر سرت بلند شده؟ ...
و شروع کرد به گریه کردن وادامه داد ..ای خدا خودت به راه راست هدایتش کن ...آخه  من چیکار کنم از دست تو؟ کاش ده تا پسر نا خلف داشتم ؛؛
همین تو یکی داری منو می کشی ..اینطوری نمیشه ؛؛ تا دیر نشده من باید تو رو تحویل شوهرت بدم ...
دسته ی چمدون رو گرفتم و کشیدم توی اتاقی که قبلا توی اون خونه مال من بود و گفتم به خدا هیچ کس جرات نداره منو از این خونه بیرون کنه ...
ولم کنین شما عقل ندارین ..اگر منو بیرون کنین میرم و آنچنان آبروتون رو می برم که دیگه نتونین جمعش کنین ....





#ناهید_گلکار

@nahid_golkar

من جاذب پول و ثروت الهی هستم؛مبالغ زیادی پول دائما به حسابم واریز میشود؛خداوندا سپاسگزارم😍😍😍
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   my_00  |  1 روز پیش
توسط   nnnnop  |  9 ساعت پیش
داغ ترین های تاپیک های امروز