تاالان قشنگ بود ولی یجاش هضمش واسم سخته😕باحجابی بعد ت پارک یا شهربازی راحت مانتویی میشی؟؟؟شوهرت شکاکه بعد میگه ت شهربازی ک پرازنامحرمه چادرت رو بردار موهاتم معلوم شه چیزی نمیگه؟؟؟؟؟اصلا مگه کسی که باحجابه اینقدر راحت خودشو ول میکنه؟؟؟؟درضمن اون قسمت تاب بازی هم حقت بوده .ازیه بچه 13ساله چه انتظاری داشت؟؟؟حالا خودش سنش بالا بود قراره مگه یه بچه مث ادم بزرگ فکر کنه؟؟؟😒 اتفاقا در برابر سنت خیلی هم عاقلانه برخورد کردی اگه داستانت واقعی باشه.
میدونم تند تند داری میزاریا ولی خواهش میکنم زودتر میخوام بدم جارو برقی بکشم بدوووووو👍🤪🤪🤪
اخیی..چن ماهه سقط شد..گفتی پسره.پس بررگ شده بود.متاسفم..البته دخترت بزرگتر بشه بهتره.مشخصه دختر قوی هسی.من شوهرسابقم دقیقا مث شما بددل و شکاک ولی همدیگه دوس داشتیم.نتونستم تحمل کنم جداشدم.ی وقتای واقعا از ته دل پشیمون میشم..عشق و دوست داشتن اول هیچوقت فراموش نمیشه
منم لایک کنید
لایک لطفا🙏
_گفت فائزه چیزی شده چرا انقد زیر چشات گود شده
اتفاقی افتاده با شوهرت دعوات شده نمیدونم چیشد سفزه دلمو برای بابام باز کردم گریه کردم و گفتم دز شک های شوهرم هق هق هام دیگ کل اتاقو پر کرده بود اخرین پیام هارو هم نشونش دادم گفت غلط کرده تو چرا از اول نگفتی روز بعد بابام به عموم جریانو می گ و عمومم با شوهرم دعوااااا میفتن و شوهرمم میاد به بابام میگه چرا عمو بهخودم نگفتی چرا به بابام گفتی بابامم میگ بیا خونمون منم از پنجره اتاقگ نگاا کردم شوهرم اومد خونمون و منم اومدم از اتاق بیرون و خیلی سرد سلام کردم بابام گفت چهارده سال دخترمه نا نمازش قضا شدا نا نگاه چپ به نامحرم کرده سرشو سنگین انداختا رفته سنگینم اومدا اونوقت تو هنوز یه سال نشدا شناختی ک بدکاره هیزه اره گفت من نمیخام زنم با اتوبوس بره بابامم گفت تا وقتی دختر منه اختیارش دست منه خودم تعیین میکنم با کی بره با چی بره شوهرمم گفت مگه من چی گفتم و این حرفها خلاصه بابام اشک شوهرمو در اورد جلوم و من حس میکردم چقدر دلم خنک شده و با بی رحمی تمام فقط نگاه میکردم
