حالم خيلی بده 😔تنها جایی ک دارم اينجاس ک بتونم يکم دردل کنم کسی نيس درکم کنه
واقعا خيلی بده تو اوج خوشبختی زندگيت نابود بشه 😔😔😭😭😭😭😭 پارسال وقتی اومدن خواستگاريم راضی به ازدواج نبودم اخه هنوز 16 سالم بود تو فکر ازدواج نبودم داشتم درسمو ميخوندم ک سروکله اينا پيدا شد و نميدونستم يه روزی قراره بشن دشمن خونيم
بيشتر از چن بار جواب رد دادم ولی دست بردار نبودن خانوادم خوبيمو ميخواستن اخه کدوم پدر مادريه ک بديه بچشو بخواد نميدونستن قراره اين بلا سرم بياد😭
بالاخره نامزد کرديم من قبولش کردم ولی دوسش نداشتم چه کاری ميتونستم بکنم وقتی صلاح و اختيارم افتاده بود دست عمو دایی خاله مامان بابا. ما قرارمون بعده دوسال بود ولی نميدونم چجوری بعده 6 ماه عروسی کرديم مثل خواب بود برام باورم نميشد ازدواج کردم همه چی خيلی سريع پيش رفت
وقتی يه روز قبل عقد رفتم گواهی پزشکی بگيريم با مادر شوهرم و مادر خودم رفتيم
وقنی معاينم کرد گفت بکارتت مشکلی نداره و سالمه ولی از نوع حلقوی ارتجاعيه و ممکنه شب عروسيت خون نداشته باشی
حتی مادر شوهرمم شنيد و خوشحال هم بودند
گذشت و گذشت تا يک ماه ک از عروسی گذشت همه چی خوب پيش رفت تا اينکه دعوا با شوهرم و خانوادش شروع شد