2737
2734
عنوان

عکس همسر مهران مدیری

666 بازدید | 23 پست

من خیلی تعجب کردم...چقد ساده و بی آلایش...بعد گفتم شاید شایع است...ولی خیلی این  عکس شباهت به دختره مدیری داره

یارا کوچولو.....تو هنوزم دل اومدن نداری مامان؟ اینجا مگه چقد ترس داره.....ینی ما لایق داشتنت نمی دونی....؟ ما دنیا رو برات گلستون می کنیم....چقد تو پیج های دکتر ها و زایمان هاشون باشم و اشک بریزم....حسرت به کنار اون شوق که پس من کی اون لباس آبی رو تنم می  کنم و تو آخرین تکونات و تو دلم میخوری و نیم ساعت بعدش میای بغلم....یارا تو اصلا چه شکلی هستی؟  چشما ت چه رنگیه....رنگه چشای مادرت تو ۲۹ سالگی میشی متمایل به حسرته....یارا دستات ....مث دستای مامان کشیده است.....چال لپ بابات رو صورت قشنگت هست....یارا مامان تو صدای گریه ات چه جوریه؟ چقد آخه انتظار ...یارا اشکام خشک شد بیا......این تن دلش میخواد مهمونش باشی ۹ ماه....این زندگی تو رو می خواد....یارا مامان منتظرم نزار دیگه....یکم دلت با ما باشه با مرام.....دلم برات پر میزنه.....خدایاااا به دادم برس.....یه صلوات مهمونمون کن
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



یکی از طرف داراشه

من یک دخترم امانه مثل دخترای دیگه من در کودکی سختیای زیادی کشیدم که بعضیاتون شاید توسنای بالاهم تحملشو نداشته باشین  قبلاً توامضام بود اما عوضش کردم چون نمی‌خوام غم گینتون کنم. ولی زورم میاد بعضیاتون زندگی خوبی دارین ولی بزم بهانه الکی میگیرین😐😐 لطفابرام دعاکنیم به هدفم برسم😘😘
2728
2738

باز خوبه 13بار عاشق شده و در آخر با این ازدواج کرده فکر کن قبلیا چی بودن💣

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز