میخواستم ماه تولدش به جای اردیبهشت تیر باشه تا اخلاقش مثل مامانم باشه...
هیچی والا ما قصد کردم و توکل به خدا و نماز و دعا و غسل مخصوص و دعای مخصوص و حسابی در ارتباط با خدا بودم و همسرم گفت این ماه اقدام کنیم تو هم که امده ای منم کلی بهش کلاس گذاشتم که بچه صبر میخواد و حوصله و اگه جا بزنی چیکار کنم و ... خلاصه اطمینان داد که بچه میخاد و نمیترسه و کنارمه... منم دقیقا روز تخمک گذاریم بود با همون اقدام تموم شد و به شوهرم ماموریت خورد بره شهر دیگه قشنگ سه هفته نبود روزی که اومد با برگه ازمایش و یه جفت جوراب و بیبی چک سورپرایز شد ... صبح ساعت ۸ داشت تو خونه داد میزد از خوشحالی... هیچ وقت یادم نمیره ...
من بد ترین دوران حاملگی و گذروندم و اگه صبر شوهرم نبود واقعا وحشتناک تر از این هم میشد... بخاطر همین امادگی مرد مهم تره