شوهر من هم دوست پسرم بوده. ما سه سال رابطه داشتیم. خانواده ام همه میدونستن.
پیام رو دیده بود و سوال پرسیده بود😃 البته بعدش هم طفلی پشیموت شد و دیگه پیزی نگفت. چون بهش گفتم که خواهرش بزرگه و تو سنیه که خودش بد و خوب رو میفهمه و نباید دخالت میکرد.
این هم بگم خواهر شوهرم هم نه گداشت نه برداشت. بهش گفت تو که لالایی بلدی خودت مرا خوابت نمیبره. تو هم که چند سال دوست دختر داشتی😃😃
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
دقیقا منم همینجوری شد
البته سال ۹۰بود ها
رفت یواشکی شب از زیر بالش داداشش گوشیشو برداشت و اس ام اس هاروخوند
دیدم یه شماره ناشناس زنگ زد ب من و سریع قطع کرد
بعد شروع کرد پیام دادن
فحش های ناجور
ک داداش من ب خاطر تو قید دکترا رو زده و میخواست بره خارج و ازین چرت و پرتا
جوری ک افتادم ب هق هق گریه
زنگ زدم پسره،،،بش گفتم رفت خونه ،،زد خواهررو
خواهراش از خودش بزرگتر بودن و مجرد
خواهره بهم پیام داد دوباره
خلاصه ما باهم موندیم بعد اون ماجرا
طفلی هم گفت قید خونوادمو میزنم
ولی من نمیتونستم
بدون توضیح کات کردم
اون قدیم که اوضاع بهتر بوده اسم ازدواج پسره را سکته داده الان اگه به پسرا بگی ازدواج در دم جان میدن🤭
اولا این زنگ نزده اون زنگ نزده. خواهر شوهرم به پسره زنگ زده بود. اون هم تلفنسو خاموش کرده بود. خواهر شوهرم زنگ زده بود به خواهر طرف.
این یه واکنش کاملا طبیعیه که وقتی کسی که بهش اعتماد داشتی اونجوری وسط راه ولت کنه شوکه بشی و دنبال جواب بگردی.
من زنگ نزدم. و قصد دخالت نداشتم. وقتی دیدم خواهر شوهرم داره التماس میکنه ناراحت شدم و با طرف حرف زدم اما بعد فهمیدم که طرف واقعا ادم نیست.
عزیزم. الان شما از بحث اصلی خارج شدی رفتی به سمت زن برادر که حق نداره دخالت کنه. من اثلا اون لحطه دخالتی نکردم. گوشی رو گرفتم جون دیدم خواهر شوهرم داره بخاطر یه نفهم خودشو کوچیک میکنه.
عذر خواهی شما پذیرفته میشه. چون من معتقدم هرکسی با هر عقیده و نظری محترمه. موفق باشی
میفهمم چی میگی
خواهراون هم بی نهایت حرفای زشت زد
من خانوادم فرهنگی هستن و اون حرفا تو کتم نمیرفت
خیر سرشون خانواده اونا هم تحصیلات عالی داشتن همه
پسره فقط ب من میگفت ببخشید
میدونی چی باعث شد تموم کنم؟
اینکه بی عرضه بود
نمیرفت صاف بگه با منه و منو میخواد
میترسید ازشون شدید
میگفت نفهمن
میومد شهر ما برای دیدنم
ما جنوبیم
ب اونا میگفت میرم شمال پیش دوستم
بعد من گفتم این چجوری میخواد بره وایسه تو روشون بگه منو میخواد
فقط ب من میگفت مهلت بده پولام جمع شه بیام خواستگاری
اگه اومدن ک اومدن،نیومدن هم قیدشونو میزنم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
14 ثانیه پیش
15 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
