عزیزم.
اولا حوصله ندارم کل ماجرا را توضیح بدم.
شوهر من اصلا حرفی نزد فقط سوال کرد، تمام. خواهر شوهرم اینقدر شاکی بود که کلا قاطی کرده بود.
و بهش گفته بود دوستش دارم و دوستم داره . شوهرم هم بهش گفت میخوام باهاش صحبت کنم ببینم حرف حسابش چیه. در اصل .اصلا نمیخواست صحبت کنه، چون بعدش اصلا پیگیر نشد.
بحث اصلی اینه که بعضی ادمها تو موقعیت های حساس شناخته میشن.اون اقا به خواهر شوهر من گفته بود قصدش ازدواجه. خواهرشوهز نن هم ساده. کلی خرجش کرده بوده. انواع کادو و پول و نمیدونم چی چیا. اصلا سنش در حدی نبود که بخواد نصیحت بشنوه.
نه کسی خودشو کوچیک کرده نه آشوبی بوجود اومده. اون هم اینقدر ترسو و بزدل بوده که هم موبایلشو خاموش کرده بود و هم پانیک شده بود. حتی جرات نداشته به کسی بگه جریان چیه، فقط خواهرش تو حریان بوده که یجورهایی رابطه اشون بوده
نمیدونم شما یا خیلیییی اوپن مایند تشریف دارین یا خیلی براتدن این قضیه عادیه که دخترهاتون بازیچه قرار بگیرن