2733
2739
عنوان

پشیمونم😔

711 بازدید | 49 پست

سلام 

من کاربر قدیمی هستم ولی مجبور شدم واسه این تاپیک یه کاربری جدید بسازم چون میخواستم ناشناس بمونم😔


از زمانی که یادم میاد دلخوشی از خونه پدری نداشتم اخلاق بابام با من به شدت تند و خشن بود و همیشه از هر نظر محدودم میکرد حتی اجازه تنها رفتن تا سر کوچه رو هم نداشتم حتی خریدهام باید با سلیقه بابام بود جوری که بعد از هر خرید باید همه رو می آوردم بابام چک میکرد و اگه به سلیقه اون نبود باید حتما فردای همون روز میبردم و تعویض میکردم با چیزی که اون میگفت

برخلاف بابام مامانم همیشه مثل یه دوست کنارم بود دور از چشم بابام هوامو داشت و راحتم گذاشته بود همیشه محرم اسرارم بود و تنها رفیقم منم میدونستم که نباید از این اعتماد سوءاستفاده کنم

تقریبا هجده سالم بود که معنی عشق رو فهمیدم مردی رو دیدم که با تموم وجود دیوانه وار میخواستمش و واسه دیدنش لحظه شماری میکردم و الان بعد از چهارده سال هنوزم میگم که تنها عشق زندگیم بود ولی متاسفانه سرنوشتمون یکی نبود ولی حسرت داشتنش بعد از اینهمه سال هنوز تو دلمه.


بیست و یک سالم بود که از طریق یاهو مسنجر با همسرم آشنا شدم  بعد از حدود یکی دوماه اولین قرارمونو گذاشتیم و بعد از دو سه ماه خواستگاری کرد میدونستم وضعیت مالی خوبی نداره، خونه،ماشین،پس انداز هیچی نداشت ولی من مجبور بودم قبول کنم اول اینکه میخواستم از خونه پدری و اون سختگیری های بابام خلاص بشم بعدم اینکه میخواستم از فکر و خیال اونی که دوستش داشتم بیام بیرون از طرفی تو اون مدت به بودنش عادت کرده بودم با اینکه میدونستم از نظر مالی خیلی خیلی ضعیف هست ولی دلم خوش بود که اخلاقش خوبه همیشه تصورم این بود که مادیات هیج تاثیری روی خوشبختی آدما نداره 

دوسال بعد ازدواج کردیم و همون شد شروع بدبختیام چون حتی پول رهن یه خونه کوچیک هم نداشتیم مجبور شدم بخاطر زندگیم با هر سختی کنار بیام چند سال اول زندگیم تو یه اتاق تو خونه مادرشوهر زندگی کردم چقدر حرف خوردم چقدر تهمت شنیدم چقدر خورد شدم ولی شوهرم همیشه و به ناحق منو مقصر میدونست و هیچوقت پشتم نبود و باز هم من اونقدر احمق بودم که این زندگی رو ادامه دادم و از خودم گذشتم واسه آدمی که همیشه تا این حد قدرنشناس بود که منو زن زندگی نمیدونست و هر بار به یه بهانه از من ایراد میگرفت 

خانوادم که دیدن بعد از چند سال شوهرم هیچ تلاشی واسه بهتر شدن زندگیمون نمیکنه مجبور شدن خودشون واسه ما خونه رهن کنن که مستقل بشیم بماند که سر همون خونه رهن کردن شوهرم چقدر طلبکارانه غر میزد که چرا خانوادت اینجا خونه رهن کردن چرا یه جای بهتر نگرفتن و ... با تموم اون سختی ها باردار شدم و دخترم به دنیا اومد و بازم مامانم همه جوره هوامو داشت و هیچی واسم کم نزاشت ولی شوهرم با اینکه میدونست الان مسولیتش بیشتر شده و باید واسه زندگیش تلاش کنه هیچ کاری نکرد بعد از اون هر خونه ای که جا به جا شدیم باز هم هزینه رهن و  بنگاه و همه چیز با خانوادم بود و شوهرم همچنان طلبکارانه از همه چیز انتقاد میکرد الان حدود هشت ساله که ازدواج کردیم و از نظر مالی هنوزم همون آدم روز اول هست نه خونه، نه ماشین، نه پس انداز حتی یک ملیون پول تو حسابش نیست درآمدش فقط خرج خورد و خوراک میشه و تمام 

خیلی حس بدی دارم از خودم متنفرم که چرا درست انتخاب نکردم چرا یک عمر خودمو بدبخت کردم واسه همچین آدم قدرنشناسی یه وقتایی اینقدر فکرم درگیره میرم تو خودم بهم گیر میده وقتی هم میگم نگران آینده بچم هستم نگران آینده خودم هست تو این زندگی سریع دست پیش میگیره که پس نیوفته میگه تو منو تو این زندگی بدبخت کردی!!!

آخه من این حرفشو کجای دلم بزارم؟؟؟ با هر سختی کنار اومدم که از صفر با هم بسازیم که قدر داشته هامونو بیشتر بدونیم ولی طرف مقابلم اشتباهی بود 

به شدت خیالبافه چندین ساله تو خیالاتش خونه و ماشین و باغ میخره و نقشه واسشون میکشه و من بیچاره نمیدونم واسه چرندیاتی که با جیب خاااالی میگه به حال خودم گریه کنم یا واسه سادگی خودم بخندم 

هیچوقت حسادت تو زندگیم نبوده و نیست ولی وقتی میبینم همه اونایی که قبل از من و بعد از من ازدواج کردن تو این هشت سال همه پیشرفت کردن خونه و ماشین خریدن تو کارشون پیشرفت کردن به حال خودم گریه میکنم که چرا اون موقع تصمیم درست نگرفتم و با یه انتخاب اشتباه عمر و زندگیمو تباه کردم😢😢😢


پدر خوبی برا بچته؟

چندسالشه؟

مردِ من چشمهایش لبریز از آرامش است...وقتی کنارم قدم میزند از هیچ چیز و هیچ کس ترسی ندارم...او معنای تمام و کمال واژه‌ی امنیت است...قول هایش قول است...تهِ چشمانش پاکی موج میزند...برای عاشقانه هایم مجنون است و برای بچگی کردن هایم پدر ...مردِ من مــــرد است و محکم...آنقدر محکم ک میتوانم با خیال راحت کنارش همان دختربچه‌ی ساده‌ باشم 

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731

نمیشه خودت مستقل شی بری سرکاز؟😔

 نمی تونم بهت قول بدم همه مشکلاتت رو حل میکنم ولی بهت قول میدم که مجبور نیستی تنهایی با همشون رو به رو بشی 🙂 من هیچ وقت نصیحت نمیکنم منم‌میشینم پا به پات غصه میخورمو میگم : مجبور نیستی همیشه خوشحال باشی،همیشه بخندی!حق داری اگه یه وقتایی دلت بگیره اما باید بدونی یکی تو این شرایط پشتته و من برای تو دقیقا همون یکیم ♡♡♡من جای همه دنیا و آدماش عاشقتمو دوستدارمو تا اخر عمر برات می مونم اصلا ب قوله یکی از کاربرای اینجا من حتی از ناراحت شدنی ک دلیلش تو باشیم لذت میبرم💍❤ من از زمانی که او دوستم دارد در چشم خود ارجمند می آیم💜☺ ( عاشق شعرو ادبیاتم ) 

نمی خوام بدتر کنم ولی اشتباه کردی که به خاطر فرار از خونه پدری و حذف کردن یسری خاطرات همینجوری ازدواج کردی

بزرگ ترین تفاوت ما با خارج سطح فرهنگ و سواد جامعه است . تا این درست نشه هم چیزی تغیبر نمیکنه !              قبل از گفتن به تو چه ، فکر کن . اگه اون کار به دیگران و جامعه صدمه میزد . دیگه به خودت مربوط نیست! 
2740

میدونم اشتباهه ولی بخاطر مشکلاتی که دارم این روزا خیلی به گذشته و مردی که دوستش داشتم فکر میکنم و حسرت میخورم 

زندگی تو این شرایط خیلی سخته وقتی میدون هر چند سال هم که بگذره باز هم شوهرم همون آدم روز اول هست و به هیچ جا نمیرسه یه وقتایی به جدایی فکر میکنم ولی واسه دخترم نگرانم و نمیتونم به خودم اجازه بدم که آینده دخترم با این کارم خرابتر بشه

نمیتونی خودت کار کنی؟پس انداز کنی بعدش باهاش سهام بخری کلی سود کنی؟

اگه واقعا بتونی دور از چشمش پس انداز کنی عالیه به فکر آینده دخترت باش

لطفا لایکم نکنین اگ چیزی نمیگین 😠میشه برا گل روی امام خوبی ها یه صلوات بفرستین؟😍😍                       

شرایطتت مثل خواهر شوهر منه بااین تفاوت ک اونا بعد ۶سال زندگی بچه دار نمیشن تموم غم وغصه خواهرشوهرم بچه س با همه جور بدی شوهر ک علاوه براینا دست بزن بدم داره ساخته...مجبوره دوس نداره برگرده خونه باباش خیلی زندگی خسته کننده ای دارن دلم براش واقعا میسوزه

خدایاشکرت...

همیشه همینه عزیزم.کسی که برای فرار از یه وضعیتی به وضعیت دیگه ای پناه میبره مطمئنا انتخاب درستی نخاهد داشت چرا که فقط میخاد از وضعییت قبلی رها بشه و به درست بودن کاری نداره به در دسترس بودن کار داره..اما ادم باهوش اونیه که حداقل اون وضعیت نادرست انتخاب شده رو وقتی فهنید اشتباه کرده درست کنه اگه درست نشد تموم کنه..وگرنه شما اگه میخاستی بدبختی بکشی خب میموندی خونه پدرت بدبختی میکشیدی دیگه..عزیزم زندگی کوتاه هس بیهوده هدرش نده

هر جا تاپیک لاغری بود منم تگ کنین لطفا.ممنون میشم .

بیا بغلم منم8 ساله ازدواج کردم و تصمیمم اشتباه بود. البته مشکلاتمون فرق داره ولی من زدم به بی خیالی درواقع خودم با خودم زندگی میکنم دیگه انگار شوهر ندارم

السلام علیک یا ربیع الانام و نضرةالایام                          سلام بر تو ای بهار خلایق و خرمی روزگاران                               بهار۱۴۰۲
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687