دخترعمومه از بچگی باهاش راحت و صمیمی بودم حالا فهمیدم داداشش که خارجه همه اتفاقات زندگی مارو میزاره کف دست شوهرخواهرم چیزایی که خواهرم دوست نداشته شوهرش بدونه وقتی ازش گله کردم میگه تو مگه دوستی که هیچ وقت باهام روراست نبودی هیچ کدوم ازحرفای زندگیتو بمن نگفتی من همش ازاینور و اونور شنیدم
بعد این همه سال که فکرمیکردم بهترین دوستمه فهمیدم خودشم بدش نمیاد تو یه مجلس غیبت منو بکنه بعد بهم بگه یه چیزایی رو ازبقیه شنیدم که تو بمن نگفتی خانم دوست روراست
من نفهمیدم این ینی میره به داداشش میگه داداشخ ب شوهر خالت؟ تو ام ب این؟ چ زنجیره ب خاله زن ...
داداشش کلا فضول تشریف دارن و خاله زنک هستن از اینجا پاشده رفته خارج که بشینه اوقات فراغتشو به بدگویی و غیبت بگذرونه به خواهرش گفتم به داداشش تذکر بده و بهش بگه دیگه به شوهرخواهرم زنگ نزنه به خانوم برخورده