بهم قسم خورد بگو کی هستی به کسی نمیگم منم گفتم همونی که پسر عموت چندساله خواستگارشه فهمید کی ام گفت اتفاقا من ازت خوشم میاد دلی وقتی شنیدم فلانی با این همه دک و پز خواستگارته جلو نیومدم
بهم قول داد گفت برات زندگی میسازم فلان بهمان و... گفت بیخیلال کنکور ودرس و... مگه اونایی خوندن چی شد
اینم بگم اون دوستم دختر عمه این پسره میشد درواقع دختر عمه عشقم بود دختر عمه اون خواستگارمم بود(درواقع دوستم از اقواممون بود)نسبت هامون رو نمیگم شاید کسی بشناستم
دختره رفت سر کنکور برگشو سفیدتحویل داد تا بهونه بیاره وقتی نتایج اومد بگه میدونستم پزشکی نمیارم نزدم (سال اول ابته با اینکه نخونده بود درحد پرستاری میاورد)
بعد کنکور همه چی زیر و رو شد پسره خواستگارش یهو اومد خونش بهش گفت خیلی بی شرفی چندسال منوعلاف کردی با پسرعموم لاس میزدی (تازه دختره فهمیده تو این مدت مادرش از طرف دختره به خواستگاره جواب مثبت داده وچندساله پسره صبر کرده)
پسره گفت بی وجدان میدونی چندسال عمرم تو رویا تلف شد
پدرمادر دختره بی خبر از همه جا گفتن مگه حالا چی شد گفت هیچی فقط این پیامارو بخونین
دنیا جلو چشم دختره سیاه شد همه اش بازی بوده
پسره که دختره دوسش داشت و اون دختره دوست صمیمیم همه پیاما و ماجرا رو گفته بودن به خواستگاره مادرم حالش بد شد
پدرم کتکم زد حتی با کمربند چند بار با لگد منوزد گفت تف تو صورتت اینجور درس میخوندی یا عاشق بازی میکردی
کل فامیل فهمیدن همه تمسخر کردن