یه برنامه ای بود به اسم تانگو اونجا اکانت شوخی و جوک داشتن سر یه کلکل و شوخی من رفتم پی وی جواب شوخی شو بدم ....😂😂😂....از اونجا رابطه دوستی شکل گرفت در حد سلام علیک و احوال پرسی.....بعد از حدود پنج شیش ماه گفتن قراره تانگو فیل تر شه ...ماها هم که یه گروه بودیم قرار شد ایشون شماره دوستانو بگیره اگه تانگو فیل تر شد همدیگه رو گم نکنین..توی وایبر گروه بزنیم....شماره هارو دادیم ولی تانگو رو فیل تر نکردن 😂😂😂 بعد این حال و احوال پرسی کشیده شد به وایبر ...کم کم بیشتر شد ...بعد ایشون پیشنهاد دوستی و آشنایی بیشتر کردن من قبول نکردم ایشون هم که صدای خوبی داره اصرار میکرد یبار زنگ بزنم نظرت عوض میشه 😂😂😂 بعد یکی دوماه رضایت دادم به تماس تلفنی ولی من یه کلمه حرف نمیزدم .....تا این که سه چهار ماه اینطوری گذشت تماس میگرفت تقریبا هرشب من حرفی نمیزدم و بعد از ده دقیقه حرف زدن با خودش قطع میکرد .....😂😂😂 بعد همون موقع ها من رفتم برا عمل اپانتیس سه روز که بیمارستان بودم گوشیم خاموش بود ...وقتی برگشتم پیاماشو خوندم نگرانی هاش و ... بعد هم که فکر کرده بود برا اینکه خواستم ولم کنه خاموش کردم .... اومدم بهش توضیح دادم که قضیه بیمارستان و .. بود و کم کم رابطه دو طرفه شکل گرفت...اینها که اتفاق افتاد اولش من هجده سالم بود تا این که قضیه عمل و ... من نوزده سالم شده بود یعنی یه سالی از ایشون اصرار از من انکار تا این که قبول کردم باهاش حرف زدم قرار گذاشتیم و ۲۵سالگی هم ازدواج کردیم 😊