بگو مامان جان خیلی خسته شدی این روزت توروخدا خدا حلال کن دیگه میتونی بری استراحت کنی نمیخوام بیشتر از این شرمنده شم
اگه خودت از پس کارهات برمیای به همسرت بگو دیگه وقتشه برگردیم به زندگی سابق و دست همه درد نکنه و مامان رو فردا ببر منزلشون استراحت کنن
وایییی شوهرت چقد بی درک..معلومه ژنتیکشون ایراد داره
نظر شوهرت چیه
اگه من بودم خودم بهش میگفتم بره.تازه همون اول میگفتم نیازی نیست بیاد میخوام روزای اول زندگی سه نفرمون خودم و شوهرم بچمونو نگه داریم 😂😂😂
میدونم بهونه مسخره ای شاید بنظر بیاد ولی کلی حرف توشه
یعنی نیا دیگه نمیخوام
من خونه مامانم بودم بهد زایمان ولی یه روز اومدم بچه رو ببرم دکتر مامانمم اومد من رفتم دستشویی به شوهرم گفتم برام صبحانه ببر رو مبل بخیه دارم نمیتونم بشینم شوهرم بچه گریه میکرد کمک مامانم بچه رو نگه داشته بود اومدم دیدم یه چایی برام شیرین نکرده داره تلویزیون میبینه خودم پا اومدم شیرین کنم نتونستم بشینم بخاطر بخیه دیگه با بغض صدا شوهرم زدم مامانم اینقد ناراحت شد تازه من بخاز خونریزی شدید کلی چرک خشک کن استفاده کردم زیاد شیر نداشتم هی میگفت دختر من اینقد شیر داشت مامانم گفت اینم شیر داشته ولی خیلی چرک خشک کن استفاده کرده اینجوریه جای اینکه ناراحت بشه نوش گشنست اینو گفت😥😥😥😔
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
59 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
