سلام بچه ها تو تایپیکای قبلم گفتم که قرار نبود عید به خاطر کرونا جایی بریم تا اینکه مادر شوهرم پشت تلفن گریه میکنه و میگه دلم تنگ شده و اینا خلاصه قرار بود دوروز بریم با رعایت بهداشت برگردیم تا اینکه شوهرم میگه خطرناکه تو نمیخواد بیای من خودم با اتوبوس میرم یه هفته میمونم و میام حالا واقعا نمیدونم چیکار کنم بزارم بره تنها یا خودم باهاش برم البته مادرشوهرم ادم باشعوریه اگه بگم برا کرونا نرفتم نارحت نمیشه چون دختراشم نرفتن اما از خواهر شوهر کوچیکم میترسم
کاربر جدید نیستم کاربریمو ازدست دادم درود به همتون
وقتي ب عقب برميگردم حالم از خودم به هم ميخوره با ضعفام و كمبودام و بچه بازيام گند زدم به كل زندگيم حتي به آيندم😔😔 نميدونم ازخودم بايد شاكي باشم يا از خدا ولي اينو خوب ميدونم كه با٢٠سال سن تحمل اين همه فشار عصبي ومالي واقعا خيلي سخته😭😭 واقعاتنهام...دلم ميخاد برم يه جايي كه هيشكي نباشه. كسي رو ندارم بهش تكيه كنم درد دل كنم و دركم كنه خسته م ازاين همه بي كسي وسختي اگر دوست داشتين براي حاجت دلمو ب ارامش رسيدنم صلوات بفرستين😔🙇🏻♀️
وقتي ب عقب برميگردم حالم از خودم به هم ميخوره با ضعفام و كمبودام و بچه بازيام گند زدم به كل زندگيم حتي به آيندم😔😔 نميدونم ازخودم بايد شاكي باشم يا از خدا ولي اينو خوب ميدونم كه با٢٠سال سن تحمل اين همه فشار عصبي ومالي واقعا خيلي سخته😭😭 واقعاتنهام...دلم ميخاد برم يه جايي كه هيشكي نباشه. كسي رو ندارم بهش تكيه كنم درد دل كنم و دركم كنه خسته م ازاين همه بي كسي وسختي اگر دوست داشتين براي حاجت دلمو ب ارامش رسيدنم صلوات بفرستين😔🙇🏻♀️