دوازده سال ازمنبزرگتره شاگرد بابام بود از۱۷سالگیش پیش بابامبود من بهش میگفتمعمو😑😑
نوه عموم هست سنمونم کم بود با هم ازدواج کردیم انگار با هم بزرگ شدیم😁
توعقد خواهرش داشتم وسط میرقصیدم همو دیدیم بعد اومدن خواستگاری
[QUOTE=127958643]توفیسبوک .اماشهرمون نزدیک بود .قرار گذاشتیم همو دیدیم[/QUOTEفامیل دور بابام اینا بود منو بچه بودم دیده بود.اومدن دیدن مادر بزرگم با خانوادش منو دید عاشق شد دیگه.شمارمو پیدا کرد بهم پیام داد که من عاشقتموووو.....😊😋😍😅.خیلی شیرین بود ولی.شوم زنش الان ۵ساله با همیم😋و بچه میخایم
دانشگا همکلاسی بودیم ولی اصلا باهم برخورد نداشتیم پیجم باز بود میومد استوریامو میدید فالوش کردم بعد سریع انفالو کردم😐😂چون خودمم خوشم میومد ازش بعد استوریمو ریپلای کرد هی حرف زدیم مخش زدم به عشق اعتراف کرد🤓😂😂😂
روز اولی که دنیا اومدم مرخص که شدم منو اوردن خونه همسر محترم همونجا از فرصت استفاده کرده وبنده رو یه فس زده بوده واین اولین روز اشناییمون بوده اخه با هم فامیل نزدیکیم😂😂😝
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
