آقای مخاطب سلام.
هميشه حال و هوای عید را دوست داشتم. خریدن لباس های نو، ریختن سبزه، درست کردن سمنو و خریدن ماهی قرمز هایی که هرسال میگویند نخرید و همه هم میخریم. هرسال برای عید اشتیاق زیادی داشتم. یواشکی لباس های عیدم را توی اتاق میپوشیدم و به خودم نگاه میکردم و سعی میکردم تصور کنم تو نگاهم میکنی و میگویی چقدر زیبا شده ای نبات.
یا وقت هایی که خانه ی حاج بابا سمنو درست میکردیم و من به مادرم اصرار میکردم که توروخدا بگذار امسال هم من سمنوی مائده را ببرم.راستش، یک بار مائده گفته بود "داداش سمنو خیلی دوست داره، مخصوصا سمنو هایی که شما درست میکنین. همشو خورد به من نرسید." و من در دل گفته بودم نوش جانش.
همیشه بعد از تحویل سال قطعا تو را میدیدم. مثل دوسال قبل که داشتم مائده را میچلاندم و با صدای کلاه قرمزی میگفتم:" هرروزتان نوروز، نوروزتان پیروز."
خندیدی و گفتی :" سلام، شدی کلاه قرمزی؟"
با خجالت خندیدم و گفتم :"سلام آقای همساده"
گوشه چشم هایت چین خورد و با خنده سرت را تکان دادی و گفتی :" امان از دست شما"
همین خنده عیدی آن سال من شد. مث سال بعد که توی راهرو شمارا دیدم. ندانسته شال خاکستری من و پیراهن خاکستری شما همرنگ و ست بود. به این وجه اشتراک خندیدم و گفتم "عیدتون مبارک".
توهم خندیدی و گفتی " عید شماهم مبارک خانم همساده"
خوشی من با شنیدن این حرف و فهمیدن اینکه سال قبل را فراموش نکرده ای تکمیل شد.
اما امسال همه چیز طور دیگریست.
سمنو درست نمیکنیم. لباس عید نخریده ام. حتی خرید هم نمیرویم.
این مردم ماسک و دستکش پوش ظاهر ترسناکی به شهر داده اند و همه از این بیماری پنج حرفی وحشت زده شده اند.
اما من سعی میکنم به این فکر نکنم که امسال اولین عید بدون توست. اولین نوروز که نمیتوانم تو را در راهرو ببینم.
کل روز نشسته ام با مقوای قرمز رنگ، ماهی درست کرده ام و روی دیوار های اتاق چسبانده ام.شاید توی شهر نوروز نباشد اما حال اتاق من نوروزی شده.
راستش چیز جدیدی پیدا کرده ام که با آن خودم را آرام کنم. برو پشت پنجره ی اتاقت، پرده را کنار بزن و دور دست هارا نگاه کن. میبینی؟؟ الوند آنجاست. قوی و محکم جلوی چشمهایت قد کشیده.من هم میتوانم پشت پنجره اتاقم بایستم و الوند را نگاه کنم. زیبا نیست؟؟ یک منظره مشترک و دو نگاه.
راستی، مائده عکس دونفره تان را در شب تولدش برایم فرستاده بود. آن عکس را زیاد نگاه میکنم. گاهی با خودم میگویم برای دیدن تو دو چشم کم است.
این حجم دلربا بودن در دو چشم جا نمیشود.
«و کل عین تشوفک لیتها عیونی»
و همه چشمهایی که تو را میبینند کاش چشم های من بودند . . .
دوست دارت نبات.
نون#