من اصلا باهاش كاري ندارم بيچاره از روز اول ورودم به اين خانواده منو دشمن فرضي ميبينه
روز بله برونم زد زير گريه كه چرا مهريه اين انقدره
روز عروسيم خودشو زد به غش نظم سالن رو بهم زد خواهرش جيغ ميزد پا قدم عروس جديده
هميشه از دهن من به ديگران حرف ميزنه در صورتي كه باهاش ارتباطي ندارم اصلا
هر جا شوهرم باشه ميره ميچسبه بهش ميگه اين مثل داداشمه دوستش دارم
خونمم مياد هر بار يه چي ميشكونه
موقع كموتراپيم كه موهام ريخت كلاه گيس ميذاشتم تو جمع بلند داد ميزد فلاني اصلا موهات معلوم نيست پستيژه
تازه اين ذره اي از كاراشه