سلام.من خیلی ناراحتم دلم گرفته دیروز باشوهرم بحثم شد امروزم با برادرم احساس میکنم خیلی تنهام نمیتونم باکسی حرف بزنم حرفای دلمو اکثراپیش خودم نگهمیدارم چون همه برداشت بدمیکنن یکم باهمین برادرم راحت بودم که اونم دیگه داره عوض میشه..حس میکنم اعتبارمو و ارزشمو دارم ازدست میدم خودمم احساس میکنم افسردگی بعدارزایمان کمی دارم بچم ده ماهشه ..شوهرمم بعضی وقتهاموشو موقع ی نگاه کردن یه سری تصاویر میگیرم دیگه خستخ شدم خیلی سعی کردم درست بشه نشد خودشم میگه خستس دوماه میزاره کنار بازمیره ..اونم روحیه ی ضعیفی داره تایه جا به کشکل میخوره میره سراغ اینچیزا احساس میکنم وقتی میببنمش اینارو ازش احساس پوچی میکنم اعتماد بنفسم میاد پایین فکر میکنم براش کم گذاشتم.خودش که میگه نه کاملی میگه همینجوری ازس عادته میدونم اشتباس ولی ارت راضیم خودشم خجالت میکشه کلا خیلی روحیه ضعیفی دارن توانش کمه اعتماد بنفسش پایینه خودشودست کم میگیره دائم باهاش حرف میزنم ولی منم خسته میشم اصلانمیدونم چیکارکنم اصلا نمیدونم چیسد سرازاینجااوردم خیلی خستم...
درک میکنم یکم زمان بده شوهرت انشالله درست شه هنه چی
خیلی غلط املایی داشتم
برید مسافرت...هر دو در کنار مشاوره
منم دلم گرفته😞
شوهرت چیشد؟متوجه نشدم
صلوات بفرس و با خدا حرف بزن ازش خیلی کمک بخواه
هممون تو یه برهه ای از زندگیمون به این حال میشیم و فقط فقط خداس که میتونه کمکمون کنه
نزارافسردگی بیاد سراغت اهنگ بزارارایش کن برقص مهمونی بروو......
سعی کن ایمانتو قوی تر کنی خیلی رو روحیت تاثیر میذاره نماز اول وقت قران بخون زیارت عاشورا بخون دلت آروم میشه زندگیتون شیرین میشه مثل روز اول😍
عزیزمغلط املایی زیاد داشتی من از اون همه متن فقط افسردگی و خسته شدم رو متوجه شدم راجب شوهرت چی نوشتی؟متوجه مفهومت نشدم
سلام.من خیلی ناراحتم دلم گرفته دیروز باشوهرم بحثم شد امروزم با برادرم احساس میکنم خیلی تنهام نمیتونم باکسی حرف بزنم حرفای دلمو اکثراپیش خودم نگهمیدارم چون همه برداشت بدمیکنن یکم باهمین برادرم راحت بودم که اونم دیگه داره عوض میشه..حس میکنم اعتبارمو و ارزشمو دارم ازدست میدم خودمم احساس میکنم افسردگی بعدارزایمان کمی دارم بچم ده ماهشه ..شوهرمم بعضی وقتهامچشو موقع ی نگاه کردن یه سری تصاویر میگیرم دیگه خسته شدم خیلی سعی کردم درست بشه نشد خودشم میگه خستس دوماه میزاره کنار بازمیره ..اونم روحیه ی ضعیفی داره تایه جا به مشکل میخوره مثلا توکار میره سراغ اینچیزا احساس میکنم وقتی میببنم اینارو ازش احساس پوچی میکنم اعتماد بنفسم میاد پایین فکر میکنم براش کم گذاشتم.خودش که میگه نه کاملی میگه همینجوری ازسر عادته میدونم اشتباس ولی ازت راضیم خودشم خجالت میکشه کلا خیلی روحیه ضعیفی داره توانش کمه اعتماد بنفسش پایینه خودشودست کم میگیره دائم باهاش حرف میزنم ولی منم خسته میشم اصلانمیدونم چیکارکنم اصلا نمیدونم چیشد سرازاینجااوردم خیلی خستم...
