مادرشوهرم تازه فوت کرده وخاهر شوهرم حالا تنها شده تو اون خونه و ۳۰ سالشه
۸ تا خاهرو برادرند که همه شون متاهلند جزاون اخری که الان تو خونه است
اونوخ شوهرم برگشته بهم میگه اگر ازت بخام اون با ما زندگی کنه قبول میکنی ؟
واقعا حرصم ازین زندگی در اومده
بهش چیزی نگفتم و فعلا گفتم نمیتونم مطلق بکم اره یا نه.....و بعدن گفتم سر فرصت مناسب راجبش صحبت میکنیم
فعلا یک ماهه مادرشوهرم فوت کرده و دختره اصن تنها نگذاشتیمش
اما کلا دختر بی دست و پا ای هست و سرکار و اینا هم نمیره و خاستگار هم نداره
وقتی اون حرفو به شوهرم زدم عصبی نبودم
اما الان به حدی عصبی شدم که فردا میخام بش بگم خاصی برو با خاهرت زندگی کن
هفته ای یه شب بیا اینجا
میخام داد بزنم بگم مگه من ازدواج دومم هست که با هر شرایط تو کنار بیام و تو وجود داشته باشی که هر حرفیو به من بزنی اخه بی وجدان