تا حالا پیش اومده سر یه مساله ای یا اتفاقی حرفی یا کنایه ای از کسی بشنوید که خیییلی ناراحتتون بکنه؟؟ بگین اون ماجرا چی بوده و چی شنیدین که خیلی اذیت شدین؟ برخورد خودتون در برابر اون اتفاق و حرف چی بوده و بعدش چه اتفاقی افتاد؟ کلا تعریف کنید از اینجور چیزایی که براتون پیش اومده...
پدر و مادر من طلاق گرفتن . یه بار تو جمع نشسته بودیم یهو دیدم همه به من نگاه میکنن دیدم جاریم میگه و ...
پدر مادر منم طلاق گرفتن غصه نخور من ک بابام با یه زن هرزه رفت کلی آبروریزی شد توو قوم شوهر ،حالا جاری و ... همه یادشون افتاده باباشون چقد خوب و پز باباشون رک ب من میدن ولی من ب یه ورمِ😬😁
مادر شوهرم برای برادرشوهرم یه دختر معرفی کرده بودن مثلا اسمش زهرا بوده اسم من مثلا لیلا جلو یه جمع گفت لیلا چی بود برای پسرمون گرفتیم زهرا اینقد خوبه حالا من نه سر پیاز بودم نه تهش یهو بی مقدمه گفت منم معرفی با شوهرم اشنا شدم بعد اصلا اون جریانم جور نشد
انشالله منم مادر یه فرزند صالح و سالم و زیبا و باهوش میشم میشه برام دعا کنین دوستان
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
دلم شکست وقتی یکی بهم گفت تو عقل نداری صدام در نیومد . بهم گفتن خیلی ساده و لوده ای صدام در نیومد . بهم کلی تیکه انداختن صدام در نیومد . پشت سرم گفتن و شنیدم . گفتن هیچ کاری بلد نیستم . یه بار یکی بهم گفت که تو حتی ۳۰ تومن پول نداری که بری آرایشگاه . عروسی پسرخالم بود و من حامله بودم واقعا حال آرایشگاه رفتنو نداشتم آخرام بود و خودم خودمو آرایش کردم خیلی دلم شکست حامله بودم آخه و این حرف باعث شد عروسی بهم زهر بشه . توی حاملگی اوایلم بود و ویار داشتم انقدر دعوامکردن که چیزی نمیخوری بچه بزرگ نمیشه عقبمیمونه بدنت میره عقب در حالی که واقعا نمیتونستم بخورم اشکمو در آوردن توی جمع .
من خودمم برام پیش اومد... یه خانمی اومد خواستگاریم برای پسرش، بعد چون ضعیف بودن و تغذیه ی خوبی نداشتم برگشت به مامانم گفت این با این وضع غذاخوردن نمی تونه بچه داری بشه و از این حرفا. با لحن بدی هم گفت
بعد هم سر همین قضیه ازدواج من و اون پسرش رو بهم زد. من خیییلی دلم شکست و یه آه از ته دلم کشیدم... گذشت و. چن سال بعدش عروس اولش حامله شد. بچه شو به دنیا آورد ولی بچه ش یه مریضی داشت و بعد چن ماه فوت شد.. دوباره حامله شد و این بار تو ماه آخر بند ناف پیچید دور گردن بچه ش و تو شکمش مرد...
بدترین حرفو از شوهرم که عاشقش بودم باتمام وجودم میپرستیدمش شنیدم یه عالمه پول دزدیده بود وقتی پرسیدم چرا بهم گفت :برای اون یکی زنم دزدی کردم نوش جونش باشه از شیر مادرم حلاتر باشه چون تو عرضه ی پول حروم خوردن رو نداشتی .
داغون شدم چون نمیدونستم رفته زن صیغه کرده راست میگه من دختر پاکیم و هیچوقت پول حروم نخوردم همین امشب بعد سه ماه اس داده من شرمندتم فقط حلالم کن بهت بدی کردم اما وقتی اینو گفت حرفش یادم افتاد خیلی سخته
پدر مادر منم طلاق گرفتن غصه نخور من ک بابام با یه زن هرزه رفت کلی آبروریزی شد توو قوم شوهر ،حالا جار ...
میدونی من جدیدا پی بردم خدا خیلی عادله . همه اونایی که یجوری تو طلاق مادرم دخیل بودن یا بعدش بهمون ظلم کردن بدجوری دارن پاشو میخورن . بدجوریا . حتی یکیشون فرستاد دنبالم برای حلالیت گفتم من قاضی نیستم بمونه محضر خدا ولی طرف سرطان بدی گرفته ... موندم خدا جواب حرف جاریم رو چطور میخواد بده
من مادرشوهرم به ی دلایلی دستم گرفت پرتم کنه از خونه بیرون بهم کلی فحش داد که تو نجسی و فلان خدا شاهده مادر شوهر دخترش چند ماه بعد به دخترش از خونه پرت کرد بیرون و همین حرفا بهش زده بود نجس و ...این طلافی خدای عادلم هیچوقت یادم نمیرا
خدایا شکرت بخاطر فندق کوچولویی که بهم عیدی دادی برای سلامتیش صلوات بفرستید
من خانه دارم و شوهرم شاغل. برای خرید ماشین پول کم آوردیم، مادرشوهرم یک قرون کمک نکرد ولی من یک روزه ۴۰ تومن جور کردم از خونوادم. بعد مادرشوهرم بهم گفت چون شما یک حقوقه هستین به جایی نمیرسین