2737
2739
عنوان

چی کار کنم

106 بازدید | 7 پست

من حدود 2 سال پیش همراه دوستم با دوست پسرش می رفتیم مدرسه برمی گشتیم دیگه بعد یه مدت دوست پسر دوستم با دوستش می اومد من اون پسره عقب راه می رفتیم تا اونا حرف بزنن یه روز پسره برگشت گفت دوست داره باهم دوست باشیم وراحت حرف بزنیم باهم کمی باهاش حرف زدم تا اینکه باهم خیلی خوب شدیم  ولی بعد یه مدت با یه دختری هم سن وسال خودم اومد وگفت قراه باهم ازدواج کنن من دیگه از اون موقع به پسره حتی فکرم نمی کردم ولی زنش خیلی می چسبید یه روز با یه پسره اومد گفت پسره اومده خواستگاریت من با اون دعوا کردم برگشت گفت شوهر من هنوز به تو فکر می کنه من برگشتم گفتم تو شوهرتو جمع کن چرا دوره افتادی برای من شوهر پیدا کنی 

از اون روز به بعد من رو ول نمی کنه 

وای قاطی کردم

مهربون باشیم با هم...در حد یک توقف با ماشین واسه خانمی که با کالسکه از خیابون رد میشه...در حد یک لبخند زدن به بچه ای که مامانش دیر اومده دنبالش تو مدرسه...در حد دادن یک دستمال به خانمی که تو اتوبوس دنبال دستمال تو کیف اشه...مهربون باشیم در حد کوچک...ولی همین کوچک ها ایران رو زیبااا میکنه.


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
2740
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز