سلام دوستان من 6 ماه خونه بابام بودم شب قبل از دادگاه عدم تمکین خانواده شوهرم اومدن خونه بابامینا
فرداشم رفتیم دادگاهو گفتیم آشتی کردیم
پیشنهاد مشاورمون این بود که یه مدت بر نگردیم خونه خودمون و مثل نامزدا زندگی کنیم بهتره مام قبول کردیم البته که خیلی من نگران بودم
بعد بابا و مامانم و من پریشب اومدیم خونه پدرشوهرم با شیرینی
خلاصه که برعکس چیزی که فکر میکردم اصلا از اخم و تخم خبری نبود و همه چیز حل شده بود شوهرم از پدرومادرم عذرخواهی کرد منم روی پدرشوهرم و مادرشوهرم بوسیدم، بعدم روی خود شوهرمو بوسیدم همه دست زدن و خوشحال شدن
برگشتنی پاشدم که با بابامینا بیام شوهرم گفت شما بمون و خانوادشم استقبال کردن
با بابامینا خدافظی کردمو اونا رفتن
تا برگشتم دیدم پیش دستیا رو میزه گفتم بذار جمع کنم جمعشون کردم و خواهرشوهرم اومد با هم شستیم مادرشوهرم تشکر کرد پدرشوهرم صدامون میکرد که بیاین بشینین
خلاصه تا الان اینجام و امروز میخوام برگردم خونه بابامینا