روز مادر نزدیکه ومن فکر میکنم انگار از اول مادر بودم وقت هایی که پدر ومادرم دعوا می کردن من اغوش بازی برای دلداری به خواهرم بودم وقتای مریضیش بی صدا اشک می ریختم ولی ای کاش اول یه دختر بودم کاش با صدای بلند میخندیدم بازی میکردم 17سالگی برای من شروع زندگی مشترک بود من در 30سالگی مادر دو تا بچه ی 10و5ساله هستم مادر بودن خیلی سخته من از رنج های کودکی مادری افسرده ام چون هیچ وقت وقتی برای خودم نبوده من روز مادر هیچ چیز مادی نمی خوام من خودمو میخوام نوجوونیمو که خیلی زود با یه ازدواج اجباری تموم شد کودکی که با کتک کاری های پدر ومادرم گذشت دو روز به روز مادر مانده پشت نقاب این مادر مغرور یک دختر دل شکستست این درد ودل یه مادر بود ازتون خواهش میکنم اگر دختر دارید اون ها رو ازاد و شاد بار بیارید بذارید بلند بخندن شاید بعضی موقع ها به داداششون زور بگن کلاس برن با باباشون شوخی کنن بپرن بغل باباشونو ناز بیان اینا لازمه برای در اینده مادر شاد بودنشون،،،-