2777
2789

سال ۹۲ بود تازه وارد دبیرستان شده بودم راه دبیرستان تا خونه مون یکم طولانی بود برگشتنی با دوستام میومدم تو راه کلی باهم میخندیم...یه چند وقتی بود متوجه نگاه های سنگین یه غریبه میشدم...انگاری زیر نظرم داشت..آخر تاب نیوورد یه روز اومد یه نامه داد دستم بدون اینکه فرصت عکس العملی داشته باشم ازم دور شد..وقتی نامه رو خوندم اعتراف کرده بود که تو این مدت چقدر از من خوشش اومده بود، خودش معرفی کرده بود ۱۶ سالش بود کلاس سوم دبیرستان بود و خونشون بغل دست مدرسه ما بود و...خلاصه یه چند بار اینکار انجام داد یا از طریق دوستام نامه میداد یا میذاشت تو دستم میرفت...شاعر بود عاشق ادبیات شعر...هربار برام تو نامه هاش شعر میگفت....این شد که منم کم کم ازش خوشم اومد یه روز منم جواب نامشو دادم ... جرقه عشق مون اونروز بود.... (1)

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

روز ها می گذشت ما هروز دلبسته تر و عاشق تر  میشدیم یادمه هروز قبل مدرسه همو میدیدیم و اون هردفعه با پول مدرسه اش برام یه هدیه هرچند کوچیک میخرید ....بعضی اوقات قرض میکرد تا برام هدیه های بزرگتر بخره...منم تموم پول مدرسه هام جمع مبکردم تا تمام مناسبت ها براش هدیه بخرم بعضی اوقات کلاس مدرسه رو پیج میدادیم میرفتیم بیرون وای که چقدر خوش میگذشت از برف بازی دیوونه بازیامون بگیر تا قهر آشتی غیرتی شدنامون میشه گفت بهترین روز های عمرم بود....کل مدرسه خانواده فامیل همه از عشقمون خبر داشتن بماند که چقدر سختی واسه باهم بودنمون میکشیدیم...۲ سال به این منوال گذشت...مدرسه اون تموم شد ..منم گیر دادم حالا که مدرست تموم شد باید بیای خواستگاری اونم که میگفتم بمیر میمیرد هرجور شده خانواده اش رو راضی کرد اومدن...خوب وقتی اومد نه کار داشت نه سربازی نه پول...خانوادم مخالفت کردن گفتن برو هروقت شرایطت اوکی شد بیا...خیلی التماس بابام کرد بابام فقط گفت هرموقع تونسی دخترم خوشبخت کنی بیا(2)

سال ۹۴ بود که بخاطر مخالفت های خانواده هامون از هم جدا شدیم حق النصاف دوست داشتن که هیچ میمیرد برام....

حدود ۴ ماه از جداییمون گذشته بود منم فراموش کرده بودم تقریبا دراصل هیچ امیدی نداشتم که یه خواستگار برام اومد...موقعیت جالبی نداشت اما اونروزا انگار دیوونه شده بودم با خودم با همه لج کرده بودم پامو کردم تو یه کفش که من اینو میخوام...و با هزار زور خانوادم راضی کردم و نامزد شدیم...بعد نامزدیم تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم یه چشمم اشک بود یه چشمم خون ...انقد نامزدم و خانوادش اذیتم میکردن هردفعه کارم به بیمارستان کشیده میشد در این حد عذاب کشیدم که مریض شدم ۲۰ کیلو  تو اون مدت لاغر شده بودم خانوادمم دیدن دارم نابود میشم اجازه طلاقم دادن سال ۹۵ طلاق گرفتیم(3)





از سال ۹۵ تا ۹۸ دیگه وارد هیچ رابطه ای نشدم ولی دور ا دور هواسم به عشق ثابقم بود  استوریاش پستاش چک میکردم انگار هنوزم دوستم داشت ...تو همه شون بلااستثنا اسم منو آورده بود ..‌ولی مطمئن نبودم واسه همین کلا بیخیالش شدم

.

.

.

و بعد ۳ سال با یکی دوست شدم (الان ۶ماهه) اینم اخلاقش تقریبا شبیه اولیه اس ولی قدر اون  دوستم نداره مهربون تحصیل کرده و پولدار و قرار بیاد خواستگاریم...(4)


الان همون عشق اولم برگشته بعد ۵ سال با این فرق که سربازیش رفته کار دولتی داره استاد موسیقی آواز و یه ماشین ۱۰۰ میلیونی داره(خونه نداره) و میگه که دوباره باهم باشیم خیلی دوستت دارم و تمام این مدت برای رسیدن به تو تلاش کردم بابات گفت هرموقع شرایطت اوکی شد بیا الان برگشتم و خیلیییییی التماس میکنه ولی من دیگه هیچ حسی بهش ندارم و رلم رو دوست دارم...از همون اول باهام مثل یه ملکه رفتار میکرد الانم همینطور... خیلیییی دچار تردید  شدم...واقعا هییییچ حسی بهش ندارم و کاملا فراموشش کردم  ولی اون از من برای خودش خدا ساخته و میدونم که چقدر دوستم داره با اینکه هزار بار پسش زدم بازم ولم نکرده... از یه طرف رلم اندازه این دوستم نداره و خانوادش مخالف ازدواجمونن چون من قبلا نامزد داشتم و تو این ۶ ماه نتونسته خانوادش رو راضی کنه و ازدواجمون ۵۰/۵۰ ....شما جای من بودید چیکار میکردید؟؟؟؟(5)

بنظرم اون چون این مدت خیلی ازش دور بودی ازت ی بت ساخته بعد ازدواج خیلیییییییییی رابطتون داغون میشه چون با واقعیتا روبرو میشین اما رلت خود واقعیتو میشناسه و رابطتتون منطقی تره من ک کلا حس خوبی ب دوس داشتن خیلییییییییییی زیاد ندارم چون بعدش سردی خیلییییییی زیادی در انتظارته رلتو بچسب بیخیال اون

ما دو شاخه ی یک درختیم وای اگر باد از دو سو می وزید...

چی بگم 

چه جوری تونستی با یکی باشی اونم چند سال بعد الان بهش حس نداشته باشی😐😐😐

میشه لطفا واسه خونه دار شدنمون و حل مشکلاتمون یه دعا یه صلوات یا هرچی که دوست داشتین انجام بدین 😊😊😊دوستای خوبم امیدوارم و از ته دلم میخواد شما هم به ارزوهای قشنگتون برسین و اگر مشکلی دارید برطرف شه😇😇😇
اگه بتونه راضی کنه خانوادشو دومی چون اولی رو بعدا اذیت میکنی به نظرم و هی منت میزاری سرش.و خوب دلت ه ...

منم میگم دومی و اون یه اشتباه بچگانه بود....ولی از یه طرف این میگه خودتون قول دادید شرایطت اوکی شد بیا میترسم آه کنه

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  3 ساعت پیش
توسط   naziiiiiiiiiiiii6971  |  3 ساعت پیش