2733
2734
عنوان

یعنی بین شما 400نفر ی نفرم نبود ارزوش با من مشترک باشه ؟

| مشاهده متن کامل بحث + 1011 بازدید | 178 پست
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2731

عزیزم فکر کن تو اون ارزوی زیبات یهو یه چیزی تو جاده جلوتو بگیره وپیاده شی ببینی چیه یهو یه خون اشام جلوت سبز بشه و دندونای بلندشو تو گردنت فرو کنه از خونت که سیراب شد نیمه جون وسط جاده ولت کنه همونطور که داری نفسای اخرتو میکشی یه زامبی ببینی که کشون کشون داره به سمتت میاد وقبل از اینکه این دنیا رو واسه همیشه ترک کنی با دندونای کپک زدش و دهن بدبوش یه تیکه از صورتتو بکنه و بخوره😥😔😔

 (متاسفم که ارزوتو خراب کردم ولی حقته قشنگ ارزو کن چیه شب و تنهایی😕😓)

من دلم روشنه من مامان میشم 😍 حالا هرچقدر دکترا بگن طبیعی نمیتونی مادر شی من به خدای خودم ایمان دارم گفته بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را منم خواستم ازش منتظر اجابتم برای رسیدن به خواسته دلم یه لبخند از ته دل رو لباتون بشونید😊دیدین گفتم دلم روشنه😉😍😍😍خدایا شکرت بعد از سه سال باردارشدم ❤بازم دلم روشنه قلب نینی تشکیل میشه نینی سالم و صالح دنیا میاد❤💞💗💟😍خدایا شکرت قلب نینی تشکیل شد صداشم شنیدم😍برای سلامتی نینی ام دعا میکنید؟
2740
عزیزم فکر کن تو اون ارزوی زیبات یهو یه چیزی تو جاده جلوتو بگیره وپیاده شی ببینی چیه یهو یه خون اشام ...

خخخخخخخ  خدا خفت نکنه .😂😂😂😂😂

خیلی هم ارزوم باحاله مگه چشه خب تنهایی و شب و جاده ؟؟

تازشم قفل فرمون ی ایرانی رو هیچوقت فراموش نکن همون زامبی رو میکشم 

تازه ی جاده ی خلوت با ستاره عای توی اسمونم بهش اضافه کن .

اره فک کن پشت بی ام بشینی گاز بدی توجاده خلوت از چهار راها بگذری خیلی خوب میشد ولی خب متاسفانه هم چین چیزی برای من😊 ممکن نیست

فرزندم، دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم....

من پایه آرزوت هستم

فقط سرعت نه ، آروم آروم و سلانه سلانه جوری که انگار هیشکی منتظر مون نیست 😄

☀️حضرت مادر هدیه شماست برام نگهش دار☀️                         🌺و قل ربّ اَنْزلني مُنْزلاً مبارکاً و اَنت خیرالْمُنزَلین🌺                                                                                       
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687