یکی از خاطرات دوران عقد و خواستگاریتونو بگید .😊😊
مجردم
منو لایک کن
مادربزرگت خدا بیامرزم ازشادیش شب خواستگاری باشوهرم دس داد😍😍
شوهرم سر زا با مامانش با هم به رحمت خدا رفتن😊😓
من نیز مجردم 😛
فقط اومدم خاطرهاتون بخونم
عقد بودیم خونه شون کسی نبود همه رفته بودن مسجد و مزار
ما هم مودب نشسته بودیم یه دفعه شروع کردیم به بوسیدن همدیگه صدای در اومد یه دفعه مثل گوله برفی منو شوت کرد کنار درجا از جاش پرید 😂😂😂😂😂😂
جلسه خاستگاری سیب خورد تو کلش افتاد تو بشقابش😐چون سنگین بود ظرف میوه نتونستم تعادلو حفظ کنم😂
شوهر من با این که خواستگاری سنتی بود و قبلا اصلا همو ندیدیم و منم کلا جز بله یا نه حرف نزدم اسم بچه هاشم همون شب انتخاب کرد
تو شب خواستگاری با شوهرم رفته بودیم تو اتاق حرف بزنیم
خواهر زادمم اومده بود ۲ سالش بوده
هی شوهرم میومد حرف بزنه هی خواهرزادم توپ در میکرد🤭
خلاصه ابروم رف اون شب 😑😂😂
کاندومو جا گذاشته بود شوهرم تو جا کفشی بای دستمال
بابام پیداش کررررردددد😂😂😂😂
بعد اومدم اس بدم بهش دعواش کنم
دوستم صفحه چتش وا بود اشتباهی ب اون پیام دادم قضیه رو تعریف کردم و کلی دعوا🤣🤣🤣
سوتی اندر سوتییی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
