سلام،معمولا من اینجا حرفی از دعوا نمیزنم،اما الان حالم خوب نیست.کسی هم ندارم باهاش حرف بزنم،شما جای خواهرای نداشته م..چیکار کنم من؟؟؟؟؟
من الان نزدیک ۶ ساله که دارم با شوهرم میسازم،عشق و ...جای خود..تنبل شده،کار رو جدی نمیگیره،ادعا داره،۴ تا کار عوض کرده،همیشه میگفتم عیب نداره،نداریم نمیخوریم،از گرسنگی نمیمیریم،۶ ساله به خدا یه شاخه گل نداده بهم،حتی تولدام رو ،،۲ سال پیش شب تولدم داد میزد که چیه.توقع داری تبریک بگم،نمیگم،به درک ،،به فلانم،،منتظر تبریکی؟نمیگم،وووووو..اینقدر گریه کردم،بگدریم،تا دیشب،الان ۳ ماه داره میشه که کرایه ندادیم.منم بهش گفتم که بی عرضه ست.بی خیاله،،گفتم که ازش خسته شدم،گفتم حالم ازش بهم میخوره،بی لیاقته و حیف منو و بچه ها...بعدش رفتم دستشویی،،پسر کوچیکم صداش میومد که میگفت بابا گریه میکنی؟؟؟؟
به روم نیاودرم و رفتم خوابیدم،،۱ساعت پیش بیدار شدم و دیدم سبیلاشو زده😢😢😢 نمیخوام عذاب وجدان داشته باشم،،ولی به خدا خیلی باهاش کنار اومدم،،فکر کنین شوهر خودتون ۶ سال بیکار باشه...تا حالا نشده بود این حرفها رو بزنم.