2737
2739
عنوان

دور ترین خاطره ای که تو ذهنتونه چیه؟💖

| مشاهده متن کامل بحث + 470 بازدید | 70 پست

من خیلی مبهم خاطره زلزله رودبار را یادمه ۲ سالم بود وسط مامان بابام خواب بودم انقد خونمون شدید میلرزید ما از اینور اتاق به اونور اتاق غلت میزدیم... بعدش دیگه هیچ خاطره ای ندارم تا ۶ سالگی که داداشم به دنیا اومد و من خونه را با جارو دستی جارو زدم... یعنی عملگی تو خونم بوده از همون اول

دخترای قشنگم دوستتون دارم... هر چی آرزوی خوبه مال شماها🥰🥰 دوستان برای آرامش و سلامتی مادر عزیزم صلوات بفرستین. مادرم خیلی سختی کشیده💔💔 لیست افرادی که حلال نمیکنم: مامان بزرگ هام( هر دو) عمه هام و یک کمی پدربزرگام( اینا ۵۰ ۵۰ هست) 

سه سالگی رو یادمه سوار موتور بابام بودم یه عروسک کاموایی دستم بود از دستم افتاد به بابام نگفتم خودش متوجه شد ایستاد برام آورد کاپشن چرم مشکی تنم بود

😍خدا روزی رسان شکست ناپذیر من است و هم اکنون مبالغ هنگفت پول در پناه لطف الهی و به شیوه هایی عالی به من میرسد😍😍😍😍😍😍😍  گاهی هیچکسی رو نداشته باشی بهتره !!!  باور کن بعضیا تنهاترت میکنن 🌹🌹🌹    


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

موقعی که میخاستم به تخمک مامانم برسم😂😂😂😂😂

من برمیگرده به ۲ سالگیم 

عاشق اینم که اولین پست هر تاپیک و من بزارم😂😂   عاشق اینم ریپلای کنید😂😂😂نگاه به پروفایلم نکن خشن و زشته بع ولا خوشگلم و جذاب.😎تازه تو دل برو و با نمک هم هستم
2728

بچه ها من هشت ماهم بود تو بيمارستان بستري شدم ،يه چيزايي از اونجا هم يادمه كه وقتي تعريف ميكنم ، مامانم اينا كرك و پرشون ميزيزه

نميدونم واقعا اون زوزا يادمه يا اينكه خوابش و ديدم،نميدونم

در موردش تاپیک بزن توضیح بده


توضیح لازم نداره

ملائک رو میدیدم‌تو اون خونه اون زمان نون حلال...انسان های پاکی مثل پدر و مادرم و ختم دائم قرآن

من رفت و آمد ملائک رو میدیدم تو خونه و فکر میکردم که همه میبینن

2740
شاید دوسه سالم بود یه کفش جغ جغی ازونا که بچه ها پاشونو میذاشتن زمین صدا میداد ازونا پام بود . ‌ پام ...

😝😝😝😍😍😍😍😂😂😂عععخی عزیزززم

تو دنیا فقط یکی هست که واسه من نفس میکشه اونم دماغمه😐تموم شد و رفت

مامانم زایمان کرده بود میخواستیم باخواهرم وبابام بریم دیدنش  بابام گفت اول ببرمتون حموم واای یادمه  بابام مارو کباااب کرد انقدرکه باکیسه کشید هنوز از یادمون نمیره 

خدایا شکرت ❤
توضیح لازم نداره ملائک رو میدیدم‌تو اون خونه اون زمان نون حلال...انسان های پاکی مثل پدر و مادرم و خ ...

وای خدای من 😑😑 چند سالته عزیزم؟به مادرت گفتی؟

تو دنیا فقط یکی هست که واسه من نفس میکشه اونم دماغمه😐تموم شد و رفت

4 سالم بود ته کوچمون گندمزار بود رفته بودم تو گندما صاحبش اومد با بیل دنبالم کرد مامانمم دم در بود من از ترس دویدم خوردم زمین اون مرده که دنبالم کرد دلش سوخت بغلم کرد فکر کردم مبخواد منو بکشه جیش کردم از ترس یارو هم جیشی شد..بعدم مامانم منو برد خونه حموم

چندسالته الان متولد چندی   من میگم یادمه همه تعجب میکنن

متولد ۷۲ هستم ۲۶سال میشه

بعضی چیزا میمونه توخاطر ادم

تو دنیا فقط یکی هست که واسه من نفس میکشه اونم دماغمه😐تموم شد و رفت
موقعی که میخاستم به تخمک مامانم برسم😂😂😂😂😂 من برمیگرده به ۲ سالگیم 

بله مت هم وقتی بابام رفت خاستگاری مامانمو یادمه😐😐😂😂😂😂

این همه سال منتظربودیم روزهای خوب از راه برسن'غافل ازاینکه روزهای خوب داشتن میرفتن😐💁
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز