من خیلی مبهم خاطره زلزله رودبار را یادمه ۲ سالم بود وسط مامان بابام خواب بودم انقد خونمون شدید میلرزید ما از اینور اتاق به اونور اتاق غلت میزدیم... بعدش دیگه هیچ خاطره ای ندارم تا ۶ سالگی که داداشم به دنیا اومد و من خونه را با جارو دستی جارو زدم... یعنی عملگی تو خونم بوده از همون اول
دخترای قشنگم دوستتون دارم... هر چی آرزوی خوبه مال شماها🥰🥰 دوستان برای آرامش و سلامتی مادر عزیزم صلوات بفرستین. مادرم خیلی سختی کشیده💔💔 لیست افرادی که حلال نمیکنم: مامان بزرگ هام( هر دو) عمه هام و یک کمی پدربزرگام( اینا ۵۰ ۵۰ هست)
سه سالگی رو یادمه سوار موتور بابام بودم یه عروسک کاموایی دستم بود از دستم افتاد به بابام نگفتم خودش متوجه شد ایستاد برام آورد کاپشن چرم مشکی تنم بود
😍خدا روزی رسان شکست ناپذیر من است و هم اکنون مبالغ هنگفت پول در پناه لطف الهی و به شیوه هایی عالی به من میرسد😍😍😍😍😍😍😍 گاهی هیچکسی رو نداشته باشی بهتره !!! باور کن بعضیا تنهاترت میکنن 🌹🌹🌹
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عاشق اینم که اولین پست هر تاپیک و من بزارم😂😂 عاشق اینم ریپلای کنید😂😂😂نگاه به پروفایلم نکن خشن و زشته بع ولا خوشگلم و جذاب.😎تازه تو دل برو و با نمک هم هستم
مامانم زایمان کرده بود میخواستیم باخواهرم وبابام بریم دیدنش بابام گفت اول ببرمتون حموم واای یادمه بابام مارو کباااب کرد انقدرکه باکیسه کشید هنوز از یادمون نمیره
4 سالم بود ته کوچمون گندمزار بود رفته بودم تو گندما صاحبش اومد با بیل دنبالم کرد مامانمم دم در بود من از ترس دویدم خوردم زمین اون مرده که دنبالم کرد دلش سوخت بغلم کرد فکر کردم مبخواد منو بکشه جیش کردم از ترس یارو هم جیشی شد..بعدم مامانم منو برد خونه حموم