بچه ها مادر شوهر من شوهرم و خیلی لوس میکنه.طوری که به خاطر این لوس کردناش شوهرم به سمتش کشیده میشه و همه ی کاراشو اون میکنه با اینکه سه تا برادر دیگه داره.
مثلا با اینکه کار شوهرم تا ساعت سه بعد از ظهر تموم میشه. مادر شوهرم اونشب میگفت همش تو فکر محمدم کی وقت میکنه استراحت کنه.منم لال بودم.نمیدونم چی جواب بدم.
درصورتی که من به شوهرم میگم تو که وقتشو داری یه شغل دوم پیدا کن که پس انداز کنیم بتونیم خونه رهن کنیم و بچه دار بشیم.
ولی مادر شوهرم با این حرفاش شوهرم و تنبل کرده.من خودمم شاغلم.نمیدونم به مادر شوهرم چی بگم.هرکی میدونه لطفا کمک کنه
به نظرم شمام از همین سیاست استفاده کن ولی در کنارش بهش اقتدار بده و طرح نیاز کن.
مثلا همینکه وای خسته میشه و....ولی درکنارش بگو ولی محمد خیلی قویه(یا به خودش بگو همش به خودم میگم چقدر محمد سفته،چقدر فلانه،شاخ بذار تو جیبش)
بدون نق زدن بگو شبا فکر میکنم ما تا جوونیم و نیروی جوونی داریم باید سخت کار کنیم.بابام تا مثلا ۴۵رو رد کرد دیگه نمیتونست مثل قبل کار کنه.یا عموم یا داییم یا یکی که ازش تاثیر میپذیره وقبولش داره میگفت اگه عقل الانمو داشتم جوونی بیشتر کار میکردم کمتر استراحت تا حالا راحت تر بودم.
از این مدل صحبت ها...
مادرشوهرتم از این حرفا زد سعی کن اصلا محلش ندی یا مخاطبت قرار داد به گوشی نگاه کنی یا تلویزیون یا در حال میوه خوردن یا...بدون نگاه کردن بهش جوابشو بده خیلی کوتاه.تا کمتر از این حرفا بزنه.
به قول نازگل اگه حساسیت نشون بدی بیشتر میگن.
ببین بهتره با یه خانواده که بچه دارن رفت وامد کنی حتی یه جلسه.بهشون بگین مثلا ما قصد بچه دار شدن داریم ومیخوایم یه براورد از هزینه داشته باشیم و الان مثلا تو این وضعیتیم(تمام این صحبتها رو غیرمستقیم میگی که شوهرت بفهمه پس باید حرفاتو مدیریت کنی که چیزایی بگی واونا جواب بدن که شوهرتو تحت تاثیر قرار بده)
بعد اونا میگن مثلا خرج زیاده و...بگو وای بقیه فقط میگن بچه بیارین مگه بدون برنامه ریزی میشه.
دوستان هستین یک مشکلی برام پیش اومده میخام کمکم کنین
خیلی بهم فکریتون نیاز دارم
دوستای خوبم من با همسرم ازدواج کردم داداشم با خواهر شوهرم خب بعد الان زنداداشم به داداشم خیانت کرده و دعوا کردن داداشم اول گفت فقط طلا و بخاطر بچهاش گفت میبخشمش ولی خانواده شوهرم حرفش باور نکرد و کلی هم داداشم مقصر دونستن که به دخترشون تحمت زده الان زن داداشم گفته دیگه من نمیخوام باهات زندگی کنم با اینکه داداشم حاضره ببخشد و خانواده شوهرم دارن ذهن شوهر من مسموم میکنن که زندگی منو خراب کنن واقعا نمیدونم چیکار کنم هروز شورهم میاد آره داداشت به خواهر تحمت زده حرفای. بد زده با اینکه من خودمم میدونستم که زنداداشم داره خیانت میکنه ولی بخاطر زندگیشون از هم نپاشه و حرفم منم باور نمی کردن نتونستم چیزی بگم من کلا بی طرف بودم ولی دارم میبینم خیلی ذهن همسرم خراب کردن که تاثیرش زندگی منم داغون میکنه دوستان راهنمایی کن من چیکار کنم چ رفتاری داشته باشم از وقتی دعوا کردن خونه مادر شوهرم نرفتم خیلی ازشون بدم اومده ولی دوست ندارم زندگیم خراب بشه منو شوهرم همو دوست داریم
منم شوهرم همین بود فکرکن باباش مامانش تندتند براش میوه پوست میگرفتن مثل بچه ها بهش میدادن بخوره خیلی لوسش میکردن اصلا بهش اهمیت نمیدنا فقط با میوه پوست گرفتن خامش میکردن . منم یه مدت پیشدستی کردم و جلو خانوادش من لوسش میکنم و به اونا فرصت نمیدم براش میوه پوست میگیرم خوشکل وقشنگ حتی گاهی دهنش میذارم شکلات شیرینی هرچی برداشتم نصف میکنم دهنش میذارم خلاصه خیلی هواشو دارم . هرکاری خانوادش میکنن تو زودتر براش بکن و تو لوسش کن. این راهی ک من جواب گرفتم
گاهی اینو با لحن خاص بگو باناراحتی واسه زندگیت و بگو ببین منم میتونم همه میتونن ولی من غرورم اجازه نمیده چون شخصیت تو شخصیت منم هست شخصیت منم شخصیت توهست وقتی تو اینجوری برخورد میکنی انگار باخودت بدبرخوردمیکنی وقتی شخصیت من خوردبشه انگار شخصیت توخورد شده و این منو اذیت میکنه چون شخصیت و غرور واحترامت به عنوان شوهرم و پدربچه ام برام باارزشه . خانواده و شخصیت خانوادگی یعنی زن ومرد و بچه هاشون . تو اسلام هم خانواده اینجوری تعریف شده. زن ومرد وقتی ازدواج میکنن شخصیتشون احترامشون غرورشون به هم گره میخوره و هربدی به هرکدوم فقط به اون یک نفر نیست دراصل به هردوتاشونه . بیا خانوادمونو ببریم بالا غرورمون احتراممون شخصیتمون
