ده ساله ازدواج کردم
با تمام نداریاش و بیماری صرع و خانوادش ساختم
حالا که مستقل شدیم
هنوزم همیشه داد میزنه تو خونه
وقتی میخواد با بچه درس کار کنه محکم میکوبه به پاش سرش داد میزنه
تا من میام حرف بزنم میگه داری طرف داریشو میکنی...
میگم نوجوانی اونم از تو یاد میگیره فقط داد میزنه هاااا
در کل تو زندگی ادم بیمعرفتی هست
وقتی باردار بودم تشنج کرد
مادرش کلی حرف بارم کرد
گفت تو مقصری
بعد فهمیدم این از گذشته صرع داره
به خاطر بچه تو شکمم سکوت کردم همیشه پرستاریشو کردم
اما الان چند ماهی خیلی عصبی شده
ازش بدم میاد اما به روش نمیارم
تا یکم بیشتر جلوش به دخترم محبت کنم چیزی نمیگه اما اخلاقش بد میشه در این حد حسوده که به بچه خودشم حسودی میکنه
از اینده بچم میترسم
که یک انسان تو سری خور بزرگ نشه
اخه خیلی مظلومه
حتی تو مدرسه نمیتونه از خودش دفاع کنه
اعتماد نفسش خیلی پایین امده
و من از چشم پدرش میبینم
چه کار کنم خسته شدم