ریحان جونییییییییییییی خوشبختم
منم هلنا 23ساله یه پسر2ساله دارم پرستاری میخونم قزوین زندگی میکنیم
منم هلنا 23ساله یه پسر2ساله دارم پرستاری میخونم قزوین زندگی میکنیم
سروناز دوستت دارم 
خوشبخت باشی
خوشبخت باشی
مرسی از همه فعلا بای
مرسی هلنا جونم همینطور شما و ریحانه جون
من عشق سبز
15 سال دارم
15 سال دارم
سلام
منم بهار 32 ساله یه دختردارم یکسال و نیمه .. ساکن غرب تهران پیامبر
تازههههههه دخترم بادختر مانیا متولد یکماه و یکسالن
منم بهار 32 ساله یه دختردارم یکسال و نیمه .. ساکن غرب تهران پیامبر
تازههههههه دخترم بادختر مانیا متولد یکماه و یکسالن
جمره چقدر ناز شده توی این عکسای اخری موهای روشن بهش بیشتر بود
صحنه تصادف ساختگی عالییییییییییی بود..من لجم میگیره همسرم همش پیش بینی می کنه...و درست هم میشه مثلا همین تصادفو گفت ساختگی یا دسته گل و اینا گفت کار فرهاده و. خیلی چیزای دیگه....
بهش میگم نکنه میای نینی سایت اینجا خلاصشو میخونی
صحنه تصادف ساختگی عالییییییییییی بود..من لجم میگیره همسرم همش پیش بینی می کنه...و درست هم میشه مثلا همین تصادفو گفت ساختگی یا دسته گل و اینا گفت کار فرهاده و. خیلی چیزای دیگه....
بهش میگم نکنه میای نینی سایت اینجا خلاصشو میخونی
منم الهه، خواننده ی خاموش ٢٥ ساله ساکن شهرک غرب، یه پسر ٧ ساله هم دارم
٢٥ ساله ساکن شهرک غرب، یه پسر ٧ ساله هم دارم
خلاصه قسمت 71
در ابتدا نشون میده که کوزه ی وارد خونه می شه و می فهمه که پدر سیمای به خاطر حرف هایی که مادرش
به خانواده سیمای گفته فوت کرده و کوزه ی سریع لباس می پوشه و می ره فرودگاه تا به شهر سیمای بره و به پدرش می گه سیمای هنوز زنه و من اونو تو این شرایط سخت تنها نمی ذارم .
همان طور که یادتونه گفتم موبایل جمره دزدیده شده بود. از موبایل جمره یه اس ام مس به گونه ی میرسه که میگه من همیشه عاشق کوزه ی بودم و از تو متنفرم . گونه ی این اس ام مس رو با عصبانیت به جمره نشان می ده و جمره می گه موبایل من دیشب گم شده و حتما کار فرهاده و می خواد تو و کوزی رو بندازه به جون همدیگه
کوزه ی وارد شهر می شه و به قبرستون می ره و می بینه که یه قبر خالی اونجا درست کردن که به نام کوزه ی تکین اغلو هست از پشت کسی با بیل به سر کوزه ی می زنه و کوزه ی داخل قبر می افته و بنده خدا کوزی رو دفن می کنن. داستان به عقب می ره...
علی خواب که کوزه ی بهش زنگ میزنه میگه دارم میرم مرسین ولی علی بس که خواب الوده درست متوجه نمی شه( کوزی گفت می خوای چیزی برات بیارم؟ علی گفت نه فدات! کوزی جواب داد شبنم رو لبات بگیر بخواب)
دمت دوست علی که مهمانداره بهش زنگ می زنه که رسیده استانبول و داره میاد خونه علی .
علی بیدار می شه و روزنامه رو می بینه که خبر مرگ پدر سیمای در اون است از طرفی فرهاد با گوشی جمره یه عکس از سنگ قبر کوزه ی تکین اغلو براش می فرسته
پیک یه بسته برای علی میاره که به نظر بلیط هواپیما بود و یه اس ام اس دیگر می فرسته که وقت کمی داری تا کوزه ی رو از مرگ نجات بدی. علی تازه خوابش می پره و می فهمه که این نقشه فرهاده با عجله لباس می پوشه و می دوئه.
قسمت امشب بسیارهیجان انگیز است وقتی کوزه ی داخل قبر و براش یه کپسول اکسیژن گذاشتن وعلی باید تا تمام نشدن اکسیژن کوزه ی رو پیدا کنه
در ابتدا نشون میده که کوزه ی وارد خونه می شه و می فهمه که پدر سیمای به خاطر حرف هایی که مادرش
به خانواده سیمای گفته فوت کرده و کوزه ی سریع لباس می پوشه و می ره فرودگاه تا به شهر سیمای بره و به پدرش می گه سیمای هنوز زنه و من اونو تو این شرایط سخت تنها نمی ذارم .
همان طور که یادتونه گفتم موبایل جمره دزدیده شده بود. از موبایل جمره یه اس ام مس به گونه ی میرسه که میگه من همیشه عاشق کوزه ی بودم و از تو متنفرم . گونه ی این اس ام مس رو با عصبانیت به جمره نشان می ده و جمره می گه موبایل من دیشب گم شده و حتما کار فرهاده و می خواد تو و کوزی رو بندازه به جون همدیگه
کوزه ی وارد شهر می شه و به قبرستون می ره و می بینه که یه قبر خالی اونجا درست کردن که به نام کوزه ی تکین اغلو هست از پشت کسی با بیل به سر کوزه ی می زنه و کوزه ی داخل قبر می افته و بنده خدا کوزی رو دفن می کنن. داستان به عقب می ره...
علی خواب که کوزه ی بهش زنگ میزنه میگه دارم میرم مرسین ولی علی بس که خواب الوده درست متوجه نمی شه( کوزی گفت می خوای چیزی برات بیارم؟ علی گفت نه فدات! کوزی جواب داد شبنم رو لبات بگیر بخواب
)
دمت دوست علی که مهمانداره بهش زنگ می زنه که رسیده استانبول و داره میاد خونه علی .
علی بیدار می شه و روزنامه رو می بینه که خبر مرگ پدر سیمای در اون است از طرفی فرهاد با گوشی جمره یه عکس از سنگ قبر کوزه ی تکین اغلو براش می فرسته
پیک یه بسته برای علی میاره که به نظر بلیط هواپیما بود و یه اس ام اس دیگر می فرسته که وقت کمی داری تا کوزه ی رو از مرگ نجات بدی. علی تازه خوابش می پره و می فهمه که این نقشه فرهاده با عجله لباس می پوشه و می دوئه.
قسمت امشب بسیارهیجان انگیز است وقتی کوزه ی داخل قبر و براش یه کپسول اکسیژن گذاشتن وعلی باید تا تمام نشدن اکسیژن کوزه ی رو پیدا کنه
خلاصه قسمت 72
علی با سرعت سوار ماشین می شه و با بدبختی خودش رو به فرودگاه می رسونه و با اصرار به پرواز می رسه
گونه ی به جمره می گه که کوزه ی به مرسین رفته و جمره سخت نگران می شه که مبادا فرهاد بلایی سر کوزه ی بیاره
(علی پدرش درومد تا به پرواز رسید چه التماسی می کرد که بذارن با اون پرواز بره ای ول به این دوست
)
فرهاد خودش رو رییس سیمای معرفی کرده و گفته که من با سیمای قرار کاری داشتم که کوزه ی اشتباه برداشت کرده و به سیمای گفته تو خیانت کردی و اونو از خونه بیرون کرده و سیمای هم جلوی خانواده اش حسابی مظلوم بازی در می اورد.
جمره که بسیار نگرانه به خونه سیمای زنگ می زنه به سیمای می گویه که تو به کوزه ی خیلی بدی کردی این بار بدی نکن مادر مادر سیمای که به اوضاع حسابی شک کرده به زور گوشی رو از دست سیمای می گیره و گوش می دهه. جمره می گویه سیمای تو به کوزه ی مدیون هستی و فرهاد ادم روانی و خطرناکیه ازش دوری کن. مادر سیمای همه رو می شنوه. می گه من نمی دونم این فرهاد کیه رفیقته رییسته کیه مهم هم نیست فقط گورت رو از زندگی من گم می کنی دیگه نمی خوام ببینمت
در ارایشگاه زنها صفحه تویتر جمره رو به گلتن نشون می دن که جمره نوشته بود عشق تاریخ مصرف داره و از این حرف ها و گلتن حسابی از این که در این مدت احساسات جمره رو نفهیده تعجب می کنه
علی با سرعت سوار ماشین می شه و با بدبختی خودش رو به فرودگاه می رسونه و با اصرار به پرواز می رسه
گونه ی به جمره می گه که کوزه ی به مرسین رفته و جمره سخت نگران می شه که مبادا فرهاد بلایی سر کوزه ی بیاره
(علی پدرش درومد تا به پرواز رسید چه التماسی می کرد که بذارن با اون پرواز بره ای ول به این دوست
)
فرهاد خودش رو رییس سیمای معرفی کرده و گفته که من با سیمای قرار کاری داشتم که کوزه ی اشتباه برداشت کرده و به سیمای گفته تو خیانت کردی و اونو از خونه بیرون کرده و سیمای هم جلوی خانواده اش حسابی مظلوم بازی در می اورد.
جمره که بسیار نگرانه به خونه سیمای زنگ می زنه به سیمای می گویه که تو به کوزه ی خیلی بدی کردی این بار بدی نکن مادر مادر سیمای که به اوضاع حسابی شک کرده به زور گوشی رو از دست سیمای می گیره و گوش می دهه. جمره می گویه سیمای تو به کوزه ی مدیون هستی و فرهاد ادم روانی و خطرناکیه ازش دوری کن. مادر سیمای همه رو می شنوه. می گه من نمی دونم این فرهاد کیه رفیقته رییسته کیه مهم هم نیست فقط گورت رو از زندگی من گم می کنی دیگه نمی خوام ببینمت
در ارایشگاه زنها صفحه تویتر جمره رو به گلتن نشون می دن که جمره نوشته بود عشق تاریخ مصرف داره و از این حرف ها و گلتن حسابی از این که در این مدت احساسات جمره رو نفهیده تعجب می کنه
منم مهرناز 29 ساله ساکن تهران دایانا هم یکسال و نیمشه ( چه جالبه همه دختراشون یکسال و نیمشونه !!! ههههههه )
منم 3 ساله ساکن تهران یه دختر یه ساله و نیمه همسن دختر رژین و مهرناز هم دارم
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ منظورم 30 ساله بوووود ههههههههههههههههههه
هلنا جون خیلی فکر خودتو مشغول نکن مادرررر کلا جان نقشش هیچ وقت کلیدی نمی شه تو داستان درسته یه کم ممکنه بیشتر بهش بازی بدن هههههههههه ولی در هر صورت نقشش کلیدی نیست
واییییییییییییییی این قسمته که گذاشتنش تو قبر نفسم بند اومد تا تموم شد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
7 ثانیه پیش
7 ثانیه پیش
9 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
