قضاوت نمیکنم ولی آدمیه که حق و ناحق رو میدونست سکوت کرد تو بدترین روزا مارو قرار دادن هنوزم دخترم از برادرشوهرم میترسه هنوزم از خواب میپره
خودم فوبیا گرفتم
شوهرمو بردن زیر بار قرض چند صد میلیونی
فقط به خدا واگذارشون کردم
تو همه این اتفاقا جاریم فقط لبخند میزد و مادرشوهرم عین کوه پشتشه خدا لعنت کنه فقط
اصلا کاری به هیچی نداره که پول از کجا میاد به کجا میره فقط بهترین تیپو میزنه بهترین دکوراسیونو داره هر سال جدید
آره هرچی دلش خاست گفت منم دیگ تحمل نکردم گفتم ب من ربطی نداره پسرخودته تاحالا دردشو پرسیدی گفت نه مگ دردش چیه جزاینکه گیرزنیمث توافتاده منم گفتم بخاطراینکه بتونه قرضهای شمارو بده ودوشیفت کارکنه افتاد ب مصرف برگشته میگ تومیخای آبروشوببری ولی کورخوندی منم گفتم اگ قصدم این بود خیلی وقت پیش اینکارومیکردم
چرا اون موقع شش سال پیش ک فهمیدم ازجیبش درآوردم بردم بهش نشون دادم شوهرم قسم خورد گفت مال دوستمه اینم باورکردمن خیلی پافشاری کردم گفتم دروغ میگ آخرش برگشت بهم گفت تومیخای آبروی پسرموببری دروغ میگی اگرهم راست میگی از عرضه توست ک مصرف میکنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
