شوهرم ب متادون معتاده دوروزپیش تشنج کردمنم ترسیدم آمبولانس خبرکردم شوهرم گفت ب هیچ کس نمیگی قول میدم ترک کنم منم آبروداری کردم موقع تشنججش عموش هم خونه مابودوهمه چیو فهمیدقول دادبکسی نگه امروز پدرشوهرالاغم نمیدونم ازکی شنیده بود اومده رومن هرچی ازدهنش اومدبارم کرد منم حسابی جوابشو دادم دارم نمیدونم ک کارخوبی کردم یانبایدمیگفتم