دقیقا شوهرت عین شوهر کنه عاشق بچه هاست و بچه خواهرش به دنیا اومد همش اونجا بود جالبه که تنها هم میرفت یه بار من خواستم برم منو نبرد و بعدا گفت خواهرم سر ظهر بود گفت زنت بیاد نهار اندازه اون نداریم در صورتیکه همشون اونجا دور هم جمع شدن فقط من انکار غذا زیاد میخوردم که منو نبرد؛ ! کلا دو ساله همش اونجا میرفت و نیومد و من تنها تو خونه حرص میخوردم الان باردارم چند هفته دیگه بچه به دنیا میاد و ذوق بچه اشو خیلی داره ولی بچه ام به دنیا بیاد اونا پروئن حالا پای اونا باز میشه به خونم و همش میخوان به هوای دیدن بچه بیان اینجا حالا مگه من جرات دارم اون موقع بگم غذا کمه با غذا نداریم ، من بچه اش به دنیا اومد برادرشونو تنها میکشوندن اونجا بچه من به دنیا بیاد اونا همش اینجا ولوئن و اینم یه داستان دیگه است