2777
2789

آقای مخاطب سلام.

اتفاق خیلی بدی افتاد. اما من مقصر این اتفاق را پیدا کردم. بله، مقصر تمام خانواده ام بودند. اگر خواهرم اصرار نمیکرد برای مهمانی شب قبل گردنبندم را بیاندازم اینجوری نمی‌شد. اگر بابا مشغول صحبت با شوهر عمه درمورد آلودگی تهران نمی‌شد اینقدر این مهمانی طول نمی‌کشید. اگر مامان و عمه تمام حرف هایشان را جمع نمیکردند تا جلوی در بزنند، کمی زودتر به خانه برمیگشتیم. نمی‌دانم این چه عادت بدی است که خانم های خانواده ی ما دارند. دوساعت مینشینند و از هر دری حرف می‌زنند بعد موقع خداحافظی دوساعت هم جلوی در حرف میزنند! انگار فردایی نیست و اختراعی بشری به نام تلفن همراه وجود ندارد.

آنقدر طولش دادند که خواب چشم هایم را پر کرد و نتوانستم قبل از خواب گردنبندم را در بیاورم. نتیجه اش شد شاهکار امروزم.

هنوز هم صورتم و مخصوصا لپ هایم مثل دوره ابتدایی که مسابقه دو میدادیم، سرخ شده و نفس نفس میزنم.

نمیدانم این قفل لعنتی گردنبند چرا باید باز می شد! اصلا مقصر همان آقای طلا ساز است.

با هزار زحمت و موش و گربه بازی توانستم در را باز کنم و بیرون بیایم تا مثل هرروز از این بالا چند ثانیه تو را ببینم. دقیقا همان وقتی که رد شدی باید گردنبندم باز می‌شد و می افتاد روی پله ها؟؟

وای خدای من.. همان لحظه که سرت را بلند کردی و بالا را نگاه کردی، کاش می شد زمین دهان باز کند و من محو شوم. چند لحظه مثل احمق ها نگاهت کردم، بعد به سمت در ورودی دویدم و خودم را توی خانه پرت کردم.

هنوز از شوک این آبرو ریزی بیرون نیامده بودم که در خانه را زدی. با خودم گفتم حتما رسوا شده ام.

هر لحظه منتظر بودم پدرم صدایم بزند و در حضور تو دلیل این حرکتم را بپرسد، اما صدایم نزد. آمد توی اتاقم، گردنبندم را پس داد و گفت "همسایه بود، گفت گردن بند رو، روی پله ها پیدا کرده. چون گردن بند اسم تو بوده، گفته احتمالا دیشب افتاده! دستش درد نکنه، آورد داد"

آقای مخاطب، میدانی موقع شنیدن این چند جمله چند بار مردم؟ آنقدر مردم و زنده شدم که از بین بقیه ی حرف های پدرم فقط فهمیدم که گفت" با این وضع گرونی طلا این چارتا تیکه رو هم گم نکنید"

آقای مخاطب، من حالا بیشتر نگرانم. نمی‌دانم این بار که دیدمت و از من دلیل خواستی باید چه بگویم.  البته بیشتر نگرانی من از این است که دیدار های یک طرفه ی هر روز صبحمان کنسل شده و من از نعمت دیدن قسمت بالایی موهایت از این بالا محروم شده ام.

دوست دارت نبات

نون#


آرزو کردم خدا را گوهری/ سالم و زیبا نگارین اختری / بر سرم او ریخت یکدنیا گهر/ داد ما را او ز رحمت دختری 🫀💓 تیکر برای تولد یک سالگی نور زندگیمونه😍

"گاها مینویسم." 


آرزو کردم خدا را گوهری/ سالم و زیبا نگارین اختری / بر سرم او ریخت یکدنیا گهر/ داد ما را او ز رحمت دختری 🫀💓 تیکر برای تولد یک سالگی نور زندگیمونه😍

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

درسته، اینجا ممکنه دیده نشم. 

اینستا و تل و.. کلی برنامه هست که ممکنه به پیشرفتم کمک کنه. 

اما من مخاطب خودمو انتخاب کردم. مخاطب من شما هستید. 

دقیقا شمایی که ممکنه از بچه داری و شغلتون یا کارهای خونه خسته شده باشین. 

بیاین و خط خطی های منو بخونین و فقط چند لحظه حس خوبی بگیرین. 

حس خوب شما، باعث حس خوب منه. 

دوستون دارم. ممنون که هستین. 

آرزو کردم خدا را گوهری/ سالم و زیبا نگارین اختری / بر سرم او ریخت یکدنیا گهر/ داد ما را او ز رحمت دختری 🫀💓 تیکر برای تولد یک سالگی نور زندگیمونه😍
نخوندم

باشه ❤️

آرزو کردم خدا را گوهری/ سالم و زیبا نگارین اختری / بر سرم او ریخت یکدنیا گهر/ داد ما را او ز رحمت دختری 🫀💓 تیکر برای تولد یک سالگی نور زندگیمونه😍
عالی

چه سریع خوندین. 

آرزو کردم خدا را گوهری/ سالم و زیبا نگارین اختری / بر سرم او ریخت یکدنیا گهر/ داد ما را او ز رحمت دختری 🫀💓 تیکر برای تولد یک سالگی نور زندگیمونه😍
قشنگ بود

ممنونم ❤️ 

آرزو کردم خدا را گوهری/ سالم و زیبا نگارین اختری / بر سرم او ریخت یکدنیا گهر/ داد ما را او ز رحمت دختری 🫀💓 تیکر برای تولد یک سالگی نور زندگیمونه😍
خب پسر همسایه گردنبندتو بهت داد چی شد مگه چیز عجیبی نیس که نفهمیدم منظورتو

😂

آرزو کردم خدا را گوهری/ سالم و زیبا نگارین اختری / بر سرم او ریخت یکدنیا گهر/ داد ما را او ز رحمت دختری 🫀💓 تیکر برای تولد یک سالگی نور زندگیمونه😍

قلم خوبی داری👌

✌ همگام با تاپیک بامداد خمار💪  با همراهیِ دوست جونیا😍.  📎گروه آبی📎  وزن اولیه: ۸۴    وزن شروع دوباره😅: ۷۷  وزن کنونی: ۷۳.۸۵۰   هدف اول: ۷۴🔓🔑   هدف دوم: ۷۱🔒   هدف سوم: ۶۸🔒   هدف آخر😍: ۶۵🔒
قشنگ بود    

نظر لطفتونه. 

آرزو کردم خدا را گوهری/ سالم و زیبا نگارین اختری / بر سرم او ریخت یکدنیا گهر/ داد ما را او ز رحمت دختری 🫀💓 تیکر برای تولد یک سالگی نور زندگیمونه😍
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792