آقای مخاطب سلام.
دارم نفس های آخر را می کشم. تو مخدر ترین ماده ی من هستی و من دارم ترکت میکنم. تلاش عجیبی میکنم که فراموشت کنم و میدانم بعد از تو همین تلاش هم دومین خاطره پررنگ زندگی ام خواهد شد. عجب اعتیاد سنگینی است. چشم باز میکنم عکس تو روی سقف و در و دیوار می افتد، چشم میبندم عکس تو پشت پلکم می افتد. کاش میشد مغزم را مثل گوشی ام به حالت تنظیمات کارخانه برگردانم. امروز که تو را دیدم یک لحظه یاد اولین بار دیدنت افتادم. برای اولین بار پشت لبت را زده بودی و توی جمع همه به تو و چهره ی جدیدت میخندیدند و تو سرخ شده بودی و کمی هم عصبانی بودی و مثلا خودت را با توپ بسکتبال مشغول کرده بودی.
حالا چندین سال میگذرد و هر دو بزرگ تر شده ایم اما تو هنوز هم خودت را مثلا مشغول میکنی. روی پله ها ایستاده بودی و مثلا مشغول تلفن همراهت بودی شاید هم واقعا مشغول تلفن همراهت بودی، مثلا شاید به عایشه ی چشم سبز پیامک میدادی " کاش تو جنگل چشمات گم بشم".
اگر من، نبات سابق بودم دعا میکردم یک گرگی، خرسی توی همان جنگل پیدا شود جفتتان را بخورد. اما من نبات سابق نیستم، چشم ها و بینی من از شدت گریه و بی خوابی شب قبل ورم کرده و چنان خسته ام، که انگار همین حالا یک تریلی از رویم گذشته است.
وقتی چشمهایت را از تلفن همراهت جدا کردی و چشمت به من افتاد قطعا تفاوت منِ سابق با ورژن جدیدم را کاملا متوجه شدی. برای همین یک قدم نزدیک تر آمدی و کمی سرت را توی گردنت خم کردی. راستی، وقتی درمورد چیزی کنجکاو میشی چشمهایت را کمی جمع میکنی و خیلی دوست داشتنی میشوی.. یعنی می شدی :(
راستی، به خودم تبریک میگویم. امروز برای اولین بار توانستم بدون لکنت به تو سلام کنم. گفته بودند عشق همه چیز را خراب میکند، من باورم نمیشد. دیدی؟ بعد از سعی برای فراموشی ات حتی حرف زدنم هم درست شد.
ترکت میکنم. سخت است اما غیر ممکن نیست. باید ترکت کنم و مطمئن باش آن پیکسل لبخند که روی کیفم بود و چند ماه قبل گم شد و حالا نمیدانم چرا روی داشبورد ماشین توست، روی تصمیمم تاثیری نخواهد گذاشت. چون آن پیکسل قرار است رو به دختر چشم سبز لبخند بزند، نه من.
دوست دار گذشته ات، نبات
نون#