آقای مخاطب سلام.
امروز خیلی از تو شاکی هستم. زیست دوست داشتنی ترین غیر زنده ی زندگی من بود اما دیگر دوستش ندارم. حاشیه ی بالاییِ جلد دین و زندگی را دوست ندارم. گل و گلدان های مامان را دوست ندارم. حتی شالی که سال قبل از شیراز خریدم هم دوست ندارم. من از هر رنگ سبزی متنفر شده ام. از گیاهان سبز رنگِ کتاب زیست، از شال سبزم، از حاشیه سبز جلد دین و زندگی.. بنظرم رنگ سبز پتانسیل کشتن یک نفر را دارد. میگویی ندارد؟ ببین، دارد من را می کشد. سرم نبض میزند و استخوان بینی ام تیر میکشد و من میفهمم قرار است به زودی ببارم. اما الآن وقتش نیست چون الآن مادربزرگت نشسته رو به رویم و میگوید برای تو دختری دیده که عایشه ای هست برای خودش و من میدانم از نظر مادربزرگ تو هر دختر زیبا و چشم سبزی عایشه ای است و نمیدانم چرا میگوید عایشه. مهم هم نیست. مهم زیبایی آن دختر هم نیست. مهم چشم هایش هم نیست. حتی خدا برای پدر و مادرش نگهش دارد اما این خیلی مهم است که این دختر را برای تو دیده اند و تو عاشق رنگ سبزی و طفلک من، که دست خودم نبود و چشمهایم سیاه است.
اول نامه گفتم امروز از تو خیلی شاکی هستم. میدانی چرا؟ چون آن دختر چشمهای سبزی دارد و من کنار هم تصورتان کردم و توی تصورم تو به آن دختر گفتی " جنگل رو تو چشات داری" و من میتوانم به جرئت بگویم با این جمله چند سالی پیر شدم. میدانم، تو یک روز این جمله ی کلیشه ای را خواهی گفت.
باز هم ممنون خدا هستم که عایشه چشم های آبی ندارد که بگویی " تو دریای چشمات غرقم کن" وگرنه واقعا میمردم.
ولی آقای مخاطب، این انصاف نبود. من هنوز هم بخاطر برخورد هفته قبلمان سرخوش بودم. یک دیدار کوتاه جلوی در.. من چقدر ذوق کردم که این بار توی پله های راهرو از کنارم نگذشتی و چند قدم پیشرفت کردیم و به در رسیدیم. موقع رد شدن از کنارم چند لحظه نگاهمان به هم خورد و تو با لبخندی در چهره ای بچه مثبتانه که به قول مهسا بدجوری بوی شهادت میدهد، از کنارم گذشتی. حالا مادربزرگت آمده نشسته اینجا و بمب های ساعتی را کار میگذارد و مادرم هم با ذوق به حرفهایش گوش میدهد و مدام میگوید انشالله.
انشالله چه؟ من بمیرم؟ این یک جنگ نابرابر است. او عایشه است و من میدانم عایشه نیستم و این دانستنِ من نه از سر کمبود اعتماد به نفس است نه از سر تواضع!
من از خودم میترسم! آقای مخاطب توروخدا کاری کن. من نمیخواهم آرزوی مرگ کسی را بکنم خودم هم نمیخواهم بمیرم. توروخدا تو یک کاری کن.
دوست دارت نبات.
نون#