الان چندروزه میگم اگه درست رفتار میکردم شاید این اتفاق نمیفتاد ک بره ازدواج کنه بغیر از مخالفت های خانوادش خودمم بد کردم با رفتارام حتما خسته شده بود نمیتونمب کسی بگم مث خوره افتاده تو وجودم نمیتونم خودمو آروم کنم میگم اگه بهش اینو میگفتم اونو میگفتم حتما دلش گرم میشد ب بودنم نمیدونم چرا اینجوری شدم