بچه ها سلام..دیشب مراسم حنابندون خواهر شوهرم بود یک سال از من بزرگتره.. البته ازدواج دومش..۳۱سالشه..از اول به همه اخم کرده بود و بی حوصله نشسته بود..حرفم نمیزد..مخصوصا رفتارش با من خیلی بد بود..با اینکه با این شوهرش چهار ساله دوست بودن و ازدواج از روی عشق بوده..پسره هم وضعش توپ...فقط با فامیلای دوماد خوب رفتار میکرد..به من خیییلی بی احترامی کرد..رفتم توی اتاقش لباس عوض کنم چنان اخمی به من کرد که تنم لرزید و بعدش اومد دره اتاقشو قفل کرد.. اومدم بیرون و رفتم توی آشپزخونه لباسمو عوض کردم..عروسیش واقعا دلم نیست برم..اصلا کشش رفتن ندارم دلم به معنای واقعی شکسته..خدا اینجور ادما رو لعنت کنه که حال ادمو بهم میزنن ..اصلا هر کار میکنم نمیتونم خودمو متقاعد کنم برم..بعضی آدما انقد بدن که آدم دلش نمیخواد حتی ثانیه ای در کنارشون باشه..دلم خیییلی شکستهههههه
تازه ب دوران رسیده..پول تدیده
مگه امشب عروسیش نیست؟؟شمام جوری ب خودش و شوهرش اخم و بیمحلی کن تا بفهمه هر کنشی واکنشی داره
بعضيا وقتى ازدواج ميكنن كلا تا يه مدت ميرن تو قيافه، اينم جو گرفتش فكر كرده با چه خرى ازدواج كرده
اینارو ک گفتی یادمادرشوهرم افتادم هرجای خونش برم پشت سرم میاد یاازپشت پنجره نگاه میکنه ببینه تواتاق چیکارمیکنم سپردمش بخدا.خداب شماهم صبربده عزیزم خودتوواسه یه ادم بی ارزش ناراحت نکن
حرف زدن یاسلام دادن اون به توچی اصافه میکنه ؟ اینجورادما کاری میکنن که بقیه فکرکنن تو یه غول دوشاخی! اصلا محلش نزار فکر کرده چخبره حالا واسه باردوم یه احمق پیدا شده بگیردش .بهترین تیپتو بزن برو بگو بخند برقص اصلا فکرکن که نیست . امشب به همسرت جربانو بگو بعدا دلخوری پیش اومد بگی که خواهرتوام اینطوریه . احتمالا مامان خودتم دعوته برو بشین سر میز آشنا و به معنای واقعی خوش بگذرون تا بسوزه !!
خب گلم شاید دوست نداشته بری تو اتاقش یا استرس عروسی وجشنشو داشته به دل نگیر
عروسی برو زیاد خودکشی نکن عادی باش
شاید حالش خوب نبوده
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
