من رو به زور و خودزنی و.. مجبور به سقط کردن اونم دوبار.. یادمه صبح از خواب پاشدم فهمیدم باردارم رفتم کلاس دیدم یکی از همکلاسی هام شیرینی آورده نگو اونم فهمیده بارداره چقد همون روز شکستم ک نمبتونم حتی به کسی بگم البنه انتخاب خودم بود ادم بعضی وقتها نمیفهمه چ غلطی میکنه.. دقیقا هفته هامون یکی بود. امروز دختر اون بدنیا اومد و من با عکساش داغون شدم اگ بودش الان تو بغلم بود هی خدا نگزره ازش